مادرفداکار50
–
الهام دست بر دار نبود ولی امیر فوری خودشو انداخت پشت مامانش . -حالا خاله جون نوبتی هم باشه نوبت مامان منه . -امیر ببین من صبح زود می خوام برم . یه حرکتی به کون خودش داد و پاهاشو از وسط باز کرد و گفت ببین از این مدل کوس خوشت نمیاد ;/; -به اندازه کافی خوردمش حالا وقتشه که با مال مامان جونم ور برم .. -المیرا با چشاش می خندید . فقط ثانیه شماری می کرد برای لحظاتی که اون و پسرش تنها باشن ولی خواهرش دست بر دار نبود . اون اصلا از سکس سه نفره خوشش نمیومد ولی بر عکس الهام خیلی ریلکس و بی خیال از این کار لذت می برد . المیرا در یه حالت سگی قرار داشت و امیر کیرشو که دیگه یه خورده شل به نظر می رسید فرو کرده بود توی کوس المیرا ولی همون هم برای مادرش کافی بود الهام خودشو انداخت رو پشت امیر و دستاشو دور کمر پسر حلقه زده بود .. -آخخخخخ امیر امیر بازم می خوام هنوز خاله جونتو سیر نکردی .. -خاله فکر منم باش دیگه . الان سر سفره دو مدل غذا هست باید هر دو تا شو خورد . -الهام چه خبرته حرص می زنی . تو الان میری خونه و پیش جمشید می تونی بقیه حالتو اونجا بکنی .. -اوووووهههههه نههههه من به اندازه کافی باهاش حال کردم . اگه اونو می خواستم چرا این جا پیدام می شد . -بنازم به این رو نمی دونم چرا دست از سرم بر نمی داری .. زیر گوش المیرا جونم گفتم . -مامان خونتو کثیف نکن . تو که می دونی من فقط تن تو رو قبول دارم . این چند ساعته رو هم تحمل کن . چسبندگی کوس المیرا کیر امیرو دوباره شقش کرد . -اووووخخخخخ ماااامااااان مااااماااان کوسسسسس ناززززتو خوردن داره .. -می خوام حالا بکنیش . فقط اونو بکنیش .. دستای امیر رو کمر سرخ شده از هوس مادرش قرار داشت . صورت المیرا داغ کرده بود . هیجان اونو با خودش برده بود به یه دنیای دیگه . سدهایی که بین اون و پسرش بود دیگه شکسته شده بود . داشت به این فکر می کرد که الهام هم رفته و اون با دنیایی از عشق و هوس خودشو به آغوش امیر سپرده به آغوش پسرش و خودشو متعلق به اون می دونه . ساعتی بعد اونا سه نفره رفتن تو رختخواب . -خاله جون صبح الناز بر می گرده من نمی خوام شرایطو به این صورت ببینه اگه ناراحت نمیشی من ساعت هشت صدات کنم . -باشه من خودم می دونم . باید دختر حرف شنوی باشم تا پسر حرف شنو نصیبم شه . المیرا از حرص نمی دونست چیکار کنه . ولی امیر می دونست چیکار کنه که مادرش حرص نخوره . می تونست یه جورایی از الناز و سیاست اون کمک بگیره بدون این که به خواهرش بگه که خاله اش هم با اونا سکس گروهی داشته . وقتی سه تایی رفتن تو رختخواب امیر وسط اونا قرار گرفت و هر کدوم از این زنا سرشونو گذاشته بودند یک طرف سینه امیر تا باهاش ور برن . با موهای سینه اش بازی می کردند . زنا به چشای هم خیره شده بودند تا ببینن که آیا طرف خواب میره یا نه . که یه خورده راحت تر با امیر ور برن . هر دو تشنه بودند اما اونچه که اونا رو تشنه تر می کرد رقابت در میدانی بود که حسادت حرف اولو می زد . البته این حسادت در الهام نمای کمتری داشت . ولی در بستر سه نفره این حس در او تقویت شده بود . ظاهرا المیرا زودتر خوابش گرفت و الهام افتاد به جون کیر امیر . پسر حس می کرد سرش درد گرفته ولی چاره ای نبود . ادب حکم می کرد که جلوی لذت بردن خاله شو نگیره . مخصوصا که با اشتهای خاصی کیرشو ساک می زد تا هم بهش لذت بده و هم ازش لذت ببره . در همین حال المیرا هم چشاشو باز کرد و لبای امیرو مال خودش کرد . امیر هم سینه های مادرشو در میان دستاش می گردوند . نفهمید کی خوابش برد . ولی وقتی که چشاشو باز کرد دید اون و مادرش تو بغل همند و خاله الهامش رفته .. باورش نمی شد . خیلی آروم از مادرش فاصله گرفت همه جا رو ور انداز کرد و دید که نه راستی راستی رفته .. در همین لحظه دید موبایلش زنگ می خوره . ساعن صبح بود -داداش چی شد . تونستی ردیفش کنی ;/; تونستی مامانو به زندگی و خودش بر گردونی . ;/; این حسو درش به وجود بیاری که هنوزم جوونه هنوزم می تونه از زندگی لذ ت ببره ;/; -آره قربون تو خواهر خوشگل و خوبم برم . -امیر دوستت دارم دوستت دارم داداش . دلم واست تنگ شده . واسه بغل زدن تو و این که یه بار دیگه لبای قشنگ و داغتو رو کوس داغ خودم ببینم . ببینم کیرتو فرو کردی تو کونم و عادتم دادی فکر می کنی مامان بازم اجازه بده که خودمو در اختیارت بذارم ;/; -عزیزم تو پیش از مامان در اختیارم بودی . یعنی باهات سکس داشتم . تو هم جزوی از وجود منی . همه مال هم در کنار هم . -داداش من کی بیام خونه .. امیر و الناز یه جور خاصی بر نامه ریزی کردند و بعد پسر خیلی آروم رفت کنار مادری که پس ازمدتها اونم پس از چند سکس داغ و جانانه به خوابی آرام فرورفته بود …. ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی