زن نامرئی 114
–
آقا اسمال هوای این همشیره ما رو داشته باش . بذار که از این به بعد مشتری ما شه .. اسماعیل یه نگاه عجیبی به این اکبر انداخت که می دونستم توی سرش چی می گذره و چی می خواد بهش بگه . می خواست بگه مرد حسابی مگه اینجا رستوران وسط شهره که این خانوم بخواد هر روز از کنارش رد شه ;/; -خانوم این ماهیهای ما همه تازه هستند . تازه و جوندار و سالم و بهترین غذا ها رو می خورن . اگه می خوای ببرم حوضچه پرورش ماهی رو نشونتون بدم که وقت گرفته نشه . معلوم نبود از پشت سر من چه اشاره ای به این اسماعیل کرد که راننده نیمه کاره غذارو ول کرد و رفت طرف ماشین . من و اکبر هم رفتیم که مثلا ماهی رو نشونم بده ولی حدس می زدم که بخواد یه چیز دیگه ای رو نشونم بده .از تپه ها که رفتم بالا و یه نگاه به پشت سرم انداختم دیدم که چند تن از مسافرا که داخل ماشین نشسته بودند به ناگهان در حال پیاده شدن بوده و کمک راننده و شاگرد و اسمال خان دارن عقب ماشین قسمت موتوری رو باز کردن . مثل این که ماشین خراب شده بود یا این که می بایست خراب می شد . من و اکبر رفتیم به یک خونه ای که تقریبا قدیمی بود . یه حوضچه ای بود پر از ماهی . سرایدار که مرد میانسالی بود به محض دیدن ما و یه سلام علیک مختصر اونجا رو ترک کرد . یه حسی بهم می گفت که اون مرد متوجه شده که باید میدون رو برای ما خالی کنه . -ببخشید اسم شما رو نمی دونم . یه عشوه ای اومده گفتم نادیا . ..-اشکالی نداره نادیا جون صدات بزنم . -هر جور راحت تری .. رفت به یه پستویی و وقتی بر گشت حس کردم خیلی خوشبو شده . یه عطر ملایم هوس انگیزی به خودش زده بود که تمام هورمونهای جنسی منو تحریک کرده بود . اون پایین هم مسافرا دور ماشین از دحام کرده بودند . گرسنه ام شده بود . -ببینم اکبر آقا از این ماهیهای تازه رو اگه از آب در بیارین تا ردیفش کنین ماشین نره ها .. -متاسفانه ماشین خراب شده و ظاهرا تا دو ساعت دیگه هم درست نمیشه -نه اکبر آفا جون شما اینا رو از کجا می دو.نین .-نادیا خانوم ما یه عمریه خاک خورده همین ماشیناییم . وقتی راننده در قسمت موتوری رو بالا می زنه از همون دور می فهمیم جریان چیه .. -ببینم هر دری که بالا زده شه شما متوجه میشین که چقدر تعمیر می خواد ;/; یه لحظه بلوزمو دادم بالا و گفتم ببینم این به نظرت چقدر تعمیر می خواد ;/; سرش داشت گیج می رفت . طوری نگام می کرد و داشت از حال می رفت که انگاری بهش داروی بیهوشی خورونده باشم . تا بخواد حالیش شه چی به چیه کف دستمو گذاشتم رو شلوار ورم کرده شو گفتم ببینم من اگه یه ماهی زنده بخوام کی رو باید ببینم .. -نفسش بند اومده بود . بازم یه زن دیده بود دست و پاشو گم کرده بود . -منو منو منو .. چاکر در بست در اختیار شماست . -من یه ماهی تازه می خوام تازه تازه .. شلوارشو کشید پایین و کیرشو گرفت طرف من و گفت می تونی به شرط چاقو تستش کنی که اگه تازه هست بگیری برای خودت . -اووووووهههههه من همین حالا تستش می کنم . شلوارمو کشیدم پایین و کسمو چند بار به طور عمود در تماس با کیر اکبر قرار داده و گفتم بد چیزی نیست . -نادیا جون این وقتی بخواد یکی رو حرکت بده می ترکونه .. خودمو زدم به بی خیالی . -ببینم می تر کونه یا می ترکه ;/;-هر دو تاش -پس حواست باشه که اون داخل نترکه . چقدر محیط خفه و نمور بود . بوی خاک هم می داد . رفتیم به اتاق کناری که یه نمدی پهن بود و یه تشک و بالش و ملافه ای هم اون گوشه کنارا قرار داشت . -ببینم اکبر جون سرایدار که نمیاد . -نه اون از خودمونه خطمو که خوند دیگه رفت . الان اینجا فقط منم و تو. -فدای تو . دستمو گذاشتم دور گردنش و لباشو به لبام نزدیک کردم . -حالا بیا جلو تر و مثل یک آقای خوب و متشخص نشون بده که نا دیا رو چقدر دوست داری و براش چه کاری انجام میدی . -اگه فکر می کنی دیر میشه نمی خواد همه لباساتو در آری .. -نه نادیا جون این جوری صفاش بیشتره . باید مشتری همیشگی این اکبر آقا شی -ببینم من مشتری شم یا تو شی ;/; -نمی دونم نمی دونم فقط این کیر رو دریاب که اگه یه بار میلش کنی همش طالبشی . -ولی اینو بدون که نادیا افسونگره . وقتی جادوت کنه تکون نمی تونی بخوری . حاضری خودتو رسوای عام و خاص بکنی تا نادیا تو رو به اون چیزی که می خوای برسونه . ..دیگه تعارف رو کنار گذاشتیم . نمی شد زیاد لفتش داد . نه من واسه اون ساک زدم و نه اون کسمو خورد . فقط شورت و شلوارمو کشیدم پایین تا اون کارشو بکنه . این دیگه باید حسن ختام صفا کردنهام قبل از بر گشت به تهران می بود . کیرشو چماق کرده بود توی کسم . اولش می خواست به زور کونمو بکنه ولی این اجازه رو بهش ندادم . ..جاااااااان پس از یک لز جانانه با شهره این جور کس دادن هم حسابی می چسبید . …. ادامه دارد .. نویسنده … ایرانی