دوست جورکش

سلام من ۳۵ سالمه ی دوست دارم ک از بچگی با هم بزرگ شدیم و اولین رابطمون برا ۱۲ سالگی هست و از ۱۲ سالگی تا الان ما رابطه دارم فقط با اون رابطه داشتم اما اندازه موهای سرم زیرش خوابیدم و همه جوره زیرش ب فنا رفتم تقریبا از ۱۶ سالگی من فقط مفعول بودم و اون فاعل، اسمش سجاد هست ، سجاد از همون زمان سایز بزرگ و قوی و خوش هیکل بود و پدرش کلاس پنجم بودیم ک فوت شد و از همون ۱۲ سالگی میومد خونه ما و مثل داداشام توی خونه ما بزرگ شد رابطه ما تقریبا هفته ای دو یا سه بار بود ک توی زمان دانشگاه اوج گرفت و تقریبا هفته ای ۴ شب برنامه داشتیم و اون معتاد کردن بود من معتاد دادن بهش، جوری بود ک وقتی منو میکرد ابم کامل میومد خییییلی کیر کلفت و سایز بزرگی داره هنوز نمونش ندیدم ترم ۶ دانشگاه من با یه دختر همشهریم توی دانشگاه اشنا شدم و ترم ۸ ازدواج کردیم حدودا ۲ سال بعد از ازدواج همسرم تصمیم ب جدا شدن گرفت بابت سرد مزاجی و عدم توانای جنسی همه کار کردیم ک جدا نشه اما نتیجه نگرفت تا دوستم سجاد باهاش حرف زد و کم کم منم رفتم دکتر اوضاع بهتر شد ، ما یه شیرینی فروشی بزرگ داریم ک سجاد هم همونجا کار میکنه چند سال قبل سجاد وقتی میخواست بکنه ازم میخواست ک از سکس با زنم بهش بگم و از اندامش بگم گاهی مجبورم میکرد عکسای لختی زنم نشونش بدم وقتی داریم حال میکنیم، رفته بودیم سفر ی شب داشتم براش میخوردم ک هی فحش خانمم میداد و کاملا جدی گفت من میخوام با شیوا سکس کنم، و میگفت با این پوزیشن میکنمش ، ی مدت گذشت رضایت منو گرفت ک با شیوا سکس کنه، ی شب داشتیم سکس میکردیم وسط کار دوتای خیس عرق بودیم گوشیش برداشت زنگ شیوا زد و باااش حرف زد گفت اماده باشه برا ی شب ک بره بکنتش، من جا خوروم چون خانمم اصلا ناراحت نشد و خندید گفت چشم شما شرایط جور کن من هستم. قطع ک کرد چنتا فحش بهم داد و گفت که از همون سالی ک خواست جدا بشه من میکنمش تا طلاق نگیره ، اونشب بود ک فهمیدم سجاد حدودا از سال ۹۵ با شیوا رابطه داره و نگذاشته شیوا جدا بشه ، شب خیلی بدی بود سجاد گفت شاید اخرین سکسمون باشه و خشنترین سکسش رو کرد، خیلی حرف زدیم باهم دعوای لفظی داشتیم و فرداش قهر بودیم و قرار بود دیگه سر کار نیاد و رفاقت ما تموم بشه اما همش این که اگه رفاقتمون تموم بشه هم خودم هم شیوا از این کیر لعنتی بی بهره میشیم ، شیوا طلاق میگرفت و شیرینی فروشی هیچ گردوننده ای نداشت ، همه چیز بهم میریخت، تا رسیدیم شهر خودمون فقط سکوت بود، خواست منو برسونه خونه و بره توی مغازه بخوابه چون کلا اونجا کارگاه هست و میخوابه، بهش گفتم منو برسون کارگاه من اونجا میخوابم وقتی رسیدیم اونجا بهش گفتم برو اخرین شبت رو با شیوا باش ک همه جیز تمومه، اولین شبی بود ک میدونستم داره چه اتفاقی میوفته، الان حدودا ۳ سال از اون شب میگذره اما سجاد هنوز دوست منه توی کارگاه و مغازه کار میکنه و با شیوا رابطه داره ،الان هردو عاشق شیوا هستیم، هفته ای یک شبم سجاد با منه هفته ای یک شبم با شیوا . راز جدا نشدن شیوا از من کیر و کمر سجاد بود . و من معتاد ب رابطه با سجادم و سجادم همچنان عامل پیشرفتش کیر کلفت و کمر سفتش هست

نوشته: Hamed

دکمه بازگشت به بالا