طلوع دوگانگی مطلق (۱)
مسیر زندان تا خونه رو داشتم آهسته آهسته قدم میزدم که نسیم خنک صبحگاهی گوشامو اذیت میکرد به خونه رسیدم خونه که چه عرض کنم بیشتر یه اتاق بود البته تنها چیزی بود که برای من و نسرین باقی مونده بود
نسرین زنم تنها کسی بود که تواین چند سال حبس تنهام نگذاشته بود با وجود همه سختیها و گرفتاری کنارم مونده بود
کلید و انداختم وارد خونه شدم نسرین خبرنداشت امروزازاد میشم خیر سرم میخواستم سوپرایزش کنم
هه همه زنشون رو با جواهرات کادو سوپرایز میکنن من با یک روز زودتر آزاد شدنم وارد که شدم دیدم نسرین زیر پتو خوابه منم بی هوا رفتم سمتش و بغلش کردم بیچاره از ترس بلند جیغ کشید و منو هل داد سمت دیوار،زبونش بنداومده بود وبالکنت گفت حس حسی حسین توکی اومدی گفتم همین امروز آزاد شدم دورت بگردم گفت مگه قرارمون برای فردانبود گفتم خب بچه خوبی بودم یه روز زودتر ولم کردن اگرناراحتی برگردم؟گفت نهههه خنگول من دارم از ذوق میمیرم قربون ریش و سبیل بلندت برمممم بعدشم بغلم کرد و از خوشحالی و دلتنگی سه ساله توبغل هم زارزدیم وخودمونو خالی کردیم
…
من حسینم۳۳ساله که بخاطر کلاهبرداری شریک سابقم به چند سال حبس محکوم شدم که بعدازسه سال شریکمو گیرانداختن وخودمم ماشینو اموال هرچی داشتم فروختم تا تونستم ازاد شم همسرمم که معرفی کردم نسرین خانم که از نوجوانی عاشقش شدم بامخالفتهای زیاد بهم رسیدیم چون خانوادش مخصوصا پدرش از من خوشش نمیومد بعد از جریان کلاهبرداری و زندان آلاباما قطع رابطه کردن ولی نسرین قربونش برم معرفت کردوباهمه کم و کاستی پام موند خانواده خودمم که اوضاع جالبی نداشتن که بخوان بهم کمک کنن
اون روز خیلی حالمون خوب بود ولی دائم یه غمی ته چهره نسرین حس میکردم شب که موقع خواب شد خیلی استرس و هیجان داشتم انگار بار اوله که میخوام با نسرین بخوابم رفتیم روی تشک و بغلش کردم حس کردم که نسرین زیاد تمایل نداره داشتم می بوسیدمش رفتم سمت سینه هاش چون از قدیم عاشق سینش بودم سینه های درشت و سایز هشتادن ولی ممانعت کرد گفت اگه میشه امشب نه گفتم چرا گفت پریودم گفتم تو که گفتی دو هفته پیش بودی یکم هول شد گفت خب چیه خبببب حسین بیخیال دیگه هستم یعنی هستم گیرمیدی چرا گفتم باشه عزیزم چرا عصبی میشی گفت عصبی نشدم حالم خوبه حالا در بیار ابتو بیارم گفتم نه نمیخواد گفت چرانازمیکنی گفتم میخوام اولین بار داخل غنچه خانمم ارضا شم گفت حالا امشبو دربیار شاید چند وقت خبری از غنچه خانمت نباشه گفتم وا چرا
گفت خب گفتم که پریودم باناراحتی کیرمودراوردم نسرین دستای لاک زدشو دورش حلقه کرد و با عشوه های مصنوعی شروع کرد مالیدن و ساک زدن برام
کاملا واضح بودی از چیزی ناراحته رو بروز نمیده منم چیزی نگفتم اون شب ارضا شدم داخل دهنش و خوابیدیم
برای اینکه طولانی نشه خلاصش میکنم
چند روز گذشته بود که به شب جمعه رسیدیم دیگه آمپر چسبونده بودم تو دلم گفتم امشب هرجور شده باید بکنمش حتی اگه نده ازپشت میکنمش تا حالا انقدر بهش دقت نکرده بودم چقد بدنش پر تر شده بود مخصوصا قسمت ران وکپلای پشتش سینه هاشم که از قدیم جذاب و مرمری بود و کاملا منو دیوونه میکرد
شب شد رفتم سراغش ازپشت بغلش کردم دست گذاشتم روی کلوچش ولی سریع دستمو پس زد گفتم چیکار میکنی گفت گفتم که پریودم گفتم خب باشه ازپشت میزارم گفت چی میگی اونجا هم درد داره گفتم قبلا که میدادی بهم الان درد داره؟گفت اون موقع فرق داشت الان حسشو ندارم گفتم باشه خب سینه هاتو در بیار بزارم لای ممه هات گفت اون که اصلا گفتم چرااا گفت متورم شدن درد دارن گفتم یعنی چی چرا درد داره؟گفت هیچی خوب میشه اگه نشد میرم دکتر…گفتم نسرین تو چت شده؟گفت هیچی با فریاد این بار گفتم اره هیچی،چندروزه اومدم خونه اصلا مثل قبلا بهم توجهی نداری بهم عشق نمیدی هیچ شهوتی داخلت نمیبینم بعد از سه سال یعنی دلت نمیخواد باهام بخوابی؟
گفت از خدامه فقط الان وقتش نیست گفتم یعنی چی چرا چرت میگی اینبار اون جیغ کشید و گفت میگم وقتش نیست بعدشم پشتشو بهم کرد با صدای گریه آلود گفت ببخشید دست خودم نیست تو اینجوری شرایط همیشه پیشش میموندم آرومش میکردم ولی اینبار چون خیلی ازش ناراحت بودم بالشمو برداشتم و رفتم روی مبل بخوابم از افکار زیاد خوابم نمیبره فکرم خیلی آشفته بود دائم میگفتم یعنی نسرین چش شده که اینطوری رفتارهای عجیب داره تو همین فکرا بودم که خوابم برد…نصف شب با صدای گریه بیدار شدم گیج و منگ بودم نمیفهمیدم چه اتفاقی افتاده دیدم لامپ آشپزخانه روشنه نسرین نشسته و تکیه داده به اپن و داره گریه میکنه دوسه بار گفتم نسرین چیشده چته این موقع شب اما جواب نداد رفتم بغلش کردم و گفتم اگر بخاطر حرفای منه من معذرت میخوام اصلا گور بابای سکس گفت نه و شدت گریه هاش بیشتر شد لابه لای حرفاش گفت حسین من خیلی آدم عوضی و آشغال گفتم چی داری میگی دختربه این گلی گفت نه من حرومیم دیگه واقعا نگران شدم گفتم نسرین این وقت شب این حرفا چیه داری میترسونی منو الان یک هفتس نشونه ای از اون آدم قبلی داخلت نمیبینم بگو ببینم چی شده
گفت اگه بگم مطمئنم منو میکشی
یا انقدر کتک میزنی بعدشم طلاقم میدی البته هربلایی سرم بیاری حقمه تاوان گناه خودمه دیگه بهم ریخته بودم بلندگفتم لعنتی بگودیگه سکتم دادی قول میدم کاریت نداشته باشم گفت نه نه دروغ میگی گفتم بسهه دارم قول میدم که کاریت نداشته باشم بالاخره شروع کردتعریف کردن…این مدتی که زندان بودی درجریانی که ازشرکت قبلیم اومدم بیرون وبه پیشنهادهمتا(دوست صمیمیش)داخل یه شرکت خصوصی استخدام شدم گفتم تااینجاشوکه درجریانم گفت اولاش همه چیزعادی بود تااینکه بعدازچندماه هیئت مدیره مدل فرم لباس بانوان رو تنگ تروکوتاه ترکرد منم چون همه عمرم بخاطراندامم مانتوهای گشادوبلندپوشیده بودم سختم بودکه این مدل لباس بپوشم برای همین همون مانتوقبلی رومیپوشیدم تابعدازدوسه روز منشی مدیرعامل بهم گفت که اقای فیاضی دستورداده که همه کارمندان بایدفرم مخصوص شرکتوبپوشن وگرنه برن برای تسویه حساب منم که واقعاچون به این پول نیازداشتم مجبورشدم به دستورعمل کنم ازاون روز دائم نگاه مردای شرکت مخصوصامدیرارشد مالی شرکتوخیلی روی خودم حس میکردم هرموقع برگه یافرمی میبردم که امضاکنه باچشماش حسابی منومیخورد وهروقت دلش میخواست بهم دست میزد البته چون رفیق صمیمی مدیرعامل بود ازچیزی هراس نداشت وباخیال راحت کارشومیکرد حتی دورادور پیشنهادشو بهم رسونده بود ولی خیلی سفت وسخت مخالفت کرده بودم یک روزکه حسابی ازدستش کُفری شده بودم رفتم پیش همتاوجریانوبراش تعریف کردم وگفتم میخوام بیام بیرون گفت مگه مغزخرخوردی تواین شرایط بی پولی وقتی که حقوق خوب دارن میدن میخوای بیای بیرون؟گفتم همه چیزکه پول نیست اونجاحس میکنم دارم به حسین خیانت میکنم،همتاعصبانی شدوگفت خیانتواون شوهربی عرضت میکنه که این همه مدت تروتنهاگذاشته(اینجاخیلی بهم ریختم ولی به روم نیاوردم شایدم واقعابی غیرتم نمیدونم)نسرین ادامه دادوگفت صحبتای همتاباعث شدازافکارم دست بردارم وبه کارم ادامه بدم…
روزها گذشت تا اینکه علی مرادی یا همان مدیر ارشد امور مالی شرکت اومد تو اتاقم درو محکم بست و اومد نزدیکم دم گوشم گفت ببین نسرین خانم من تا حالا التماس کسیو نکردم و به کسی باج ندادم هرکیو خواستم راحت زمین زدم ولی الان برای اولین بار دارم التماس یه زن۲۷ساله رو میکنم من همه چیزو درباره زندگیت میدونم،درجریانم که شوهرت بخاطر قرض زندانه و اوضاع خوبی نداری میدونم الان خیلی وقته کسی بهت دست نزده و پر از نیازی پس تو نیاز منو برطرف کن منم نیازهای تورو حتی حاضرم اگه بامن باشی یه ماشین صفر بندازم زیر پاهای خوشگلت نظرت؟با صدای بغض آلود گفتم آقای مرادی تورو خدا بیخیال من بشین من شوهر دارم دوسش دارم نمیخوام بهش خیانت کنم بعدشم شما هم متاهلین ودوست ندارم گفت کدوم شوهرومیگی؟کسی که هیچوقت کنارت نیست بعدشم زن من یکسال پیش تصادف کرد و نمیتونه جوابگوی نیازهای من باشه حتی نمیتونه از جاش تکون بخوره نمیخواد نگران اون باشی…گفتم این همه دخترو زن داخل این شرکت چرامن؟گفت فقط چشمم توی لعنتیو گرفته خیلی اسب چموشی هستی ولی بالاخره رامت میکنم منتظر جوابت هستم
چند روز گذشت ومن جوابشو نمیدادم حتی کاری میکردم که باهاش تنها بشم ولی بالاخره یه شب همین هفته پیش،کم کم نیروهارو مرخص کرد وفهمیدم که امشب فاتحم خوندست منو صدا کرد اتاقش گفت بشین گفتم با اجازتون من مرخص بشم که گفت نه خوشگل خانم تازه کارمون با هم شروع کردیم و بعد دراتاقو قفل کرد
حسین باورکن از ترس جیش کردم تو شرتم آروم آروم نزدیکم میشد خیلی هیکل مردونه وبزرگی داشت اومد کنارم روی مبل نشست و شروع کرد قربونم گرفتن وبوسیدن ولیس زدن منم هی خودمو کنار میکشیدم ممانعت میکردم اومد مقنعمو در بیاره که نذاشتم یکی زدتوگوشم وگفت اروم بگیردیگه وحشی بزار کارمو بکنم از ترس و نگرانی زبونم لال شده بود مقنعه را درآورد کش موهامو باز کرد و مرتب می بوسید دستش رفت روی دکمه های مانتو و یواش دکمه هاشو باز میکرد وقتی که حجم سینه هامو دیدم یه جون کشداری گفت و بالای سینمو بوسید ولیس میزد یکی یکی سینمو از سوتین سفید رنگم دراورد و میک میزد شاید حدود نیم ساعت شکم و سینه هامو لیس زد و خورد اروم دستشو کرد تو شلوار و شرتم و گفت جووون چه خیس کردی اینبار زبونم باز شد بالکنت گفتم ببخش ببخشید این میشه که گفت جون عشقم شاشتم دوست دارم بعدش شلوارمو دراورد وشروع کرد مالیدن کصم
باز شدت گریه های نسرین بیشتر شد گفت ببخش حسین منوببخش سه سال بود ارضا نشده بودم هرکسی جای من بود بالاخره شل میشد وقتی که کصمو میمالید کم کم داغ شدم بعدازچنددقیقه بایه حس خیلی خوب ابم اومد که مرادی گفت جوون دیدی بالاخره رامت کردم حال نداشتم چیزی بگم یهودیدم مثل وحشیا کیرشو دراورد چشمام چهارتا شد حسین کیرش طول نداشت ولی خیلی کلفت وسیاه بود سرشم مثل سیب زمینی انگار بزرگ بود
ترسیدم بودم انقدر حشری شده بود که با چند بار مالیدن تمام ابشو ریخت روی صورتم خیلی آبش زیاد بود بعدشم از شدت شهوت مثل مار زخمی به خودش میپیچید وقتی که دید صورتم چیکار کرده فورا عذرخواهی کرد
و جعبه دستمال برام آورد صورتمو پاک کردم و بعد شستمش
حسین:داشتم از خشم به انفجار می رسیدم گفتم نسرین ادرس این حرومزاده رو بده تا همین امشب کارشو بسازم نسرین گفت چیه میخوای بازبری زندان اینبار اعدامت کنن؟گفتم نه صبر میکنم هرکاری دلش خواست با زنم بکنه گفت ما هیچ کاری نمیتونیم بکنیم گفتم یعنی چی چی داری میگی؟گفت بزار ادامشو بگم،،،وقتی داشتم لباسامو مرتب میکردم که برم گفت به پیشنهادم فکر کن هیچکس این دوره زمونه بایبارسکس یه ماشین مجانی بنامت نمیزنه گفتم خفه شو مرتیکه روانی همین فردا ازاین شرکت میرم گفت مطمئنی؟گفتم اره
بعد رفت لب تاب رو اورد و یه فیلمی پلی کرد دیدم کثافت از همه لحظات فیلم گرفته جوری که چهره خودش مشخص میشه کاملا چهره من پیداست که دارم ارضا میشم از نگرانی و استرس نمیتونم اب دهنمو قورت بدم بهش گفتم خیلی اشغالی،لب تاب بست و گفت میدونم الانم بهتره بری با شوهرجونت حرف بزنی تا فقط یه شب این خانم خوشگل رو در اختیارم بزاره وگرنه خودم با این فیلم دست بکار میشم بعدم نسرین سوتینشو زد بالا و جای کبودی های مکیدن رادیو روی سینه های درشتشو نشونم داد گفت بخاطراینهاست که ازسکس باهات فراری بودم وگرنه من جونم برات درمیره الانم هر تصمیمی بگیری همونه…
مغزم سوت می کشید نمیدونستم چی بگم پاشدم از خونه زدم بیرون صدای نسرین و میشنیدم که پشت سرم میگفت حسین حسین این وقت شب کجا داری میری اما باید تنها میشدم…
تاصبح توخیابوناپرسه میزدم دوتانخ سیگارم کشیدم فقط وقتایی که خیلی عصبی بودم سیگارمیکشیدم ساعتای هشت رسیدم خونه اصلاحوصله کارنداشتم برای همین پیام دادم صاحبکارم که امروزو نمیام جواب داد به همین زودی مرخصی؟گفتم اره چاره ای نیست(اخه تازه چندروزبودفقط داخل یه خشکشویی مشغول شده بودم)نسرین نبود یادم اومده رفته شرکت،یعنی الان مرادی داره چیکارمیکنه باهاش؟نکنه بازم داره بهش تجاوزمیکنه؟همه این فکرا توسرم بودکه چشمام گرم شدونفهمیدم چندساعت خابیدم وقتی بیدارشدم دیدم نسرین اومده وداره شام درست میکنه سلام کرد وزیرلب جوابشودادم موقع شام چندبارخواست به حرفم بیاره اما زیادمحل ندادم اونم میدونست وقتایی که عصبیم نبایدزیادسربه سرم بزاره برای همین پاپیچم نمیشد،،،دوسه روزگذشت که دیگه دلم تاب نداشت بیشترین تایمی که باهم قهربودیم شایددوساعت نمیشدچه برسه چندروز برای همین شب موقع خواب وقتی پشتش بهم بود بغلش کردم اروم شروع کرد گریه کردن گفتم هی هی نسرین جونم چیشده گفت خیلی بدی سه سال نبودی الانم که اومدی اینطوری سردی باهام گفتم ببخش دست خودم نیست خب بهم ریختم ازاینکه یکی بهت تجاوز کرد گفت خب تقصیرمن چیه گفتم نمیدونم خلاصه چنددقیقه قربونش رفتم تاتونستم دلشوبه دست بیارم سرموگزاشتم توگردنش وبوسش میکردم که گفت حسین؟گفتم جانم گفت این مرادی تحت فشارم گذاشته هی پیغام میده که جوابتوبگو گفتم خب چی میخای بهش بگی گفت نمیدونم نظرتوچیه گفتم من که دلم نمیخادولی فیلم داره ازت بدترمیتونه ابروتو ببره گفت اوهوم منم دلم نمیخاد گفتم راستشومیگی؟گفت اره دست کردم توی شورتش دیدم خیسه گفتم مگه همیشه نمیگفتی عاشق کیرکلفتی الان پرنده بخت روی شونه هات نشسته هم میتونی به ارزوت برسی هم صاحب ماشین بشی گفت نه دیوونه من فقط تورو میخام میخاستم هرجورشده اززیرزبونش بکشم میدونستم روسینه هاش خیلی حساسه یکی ازممه هاشو ازتاپش دراوردم وشروع کردم لیس زدم گفتم یعنی دلت نمیخادیه کیرکلفت بره توواژنت؟نسرین که ازخودبیخودشده بودشروع کرد آه آه کردن زیرلب با ناله میگفت نمیدونم نمیدونم اینباردوتا انگشتمو کردم توی کصش ومیمالیدم همزمان سینشو میک میزدم گفتم حالاچی بازم دلت نمیخاد؟دیگه کاملا وا داده بود گفت واییی حسین بسهه دارم میمیرم گفتم تاراستشو نگی ول نمیکنم گفت اههه اخخخ اره شایدبخوام گفتم چی دلت میخاد گفت سکس گفتم باکییی گفت ااخخخ بامرادی گفتم چیومیخای گفت اهههه کیرکلفتشو میخام بزارم لای می می هام بعدم بکنه توش انقد مالیدم براش تاارضاشد انقدر آب رفت ازش که فوری خوابش برد…
حس دوگانه عجیبی داشتم از طرفی حس حسادت و نفرت که یکی اینطوری دل زنموبرده ازطرفیم خوشم میومد یکی به عشقم حال بده اون شب تموم شد فرداش سرکار بودم که از طرف نسرین پیغام اومد:حسینم هنوز مطمئنی به انجام این کار؟جواب دادم اره عزیز دلم گفت باشه پس میخوام برم اوکی بدم…یک ساعت بعد باز پیام داد که برای امشب که شب جمعس داخل ویلاش دعوتم کرد…نوشتم خوش بگذره عزیزم فقط نسرین؟نوشت جونم گفتم عاشقم میمونی؟نوشت تا آخر عمر به پات میمونم اگه الانم پشیمونی برم کنسلش کنم گفتم نه خوشگلم پشیمون نیستم…
غروب که برگشتم خونه نسرین صداکردم دیدم داخل حمومه گفت حسین میشه بیای کارت دارم لباسامو دراوردم و رفتم داخل دیدم به به خانومم همه جاشو شیو کرده و برق میزنه گفتم جانم گفت همه جامو زدم فقط اطراف کونمو زیادنمیتونم میشه زحمتشوبکشی؟گفتم چشم کونشوبه سمتم قمبل کرد وهمه جاشو تمیزکردم
ازتصوراینکه زنم برای کیریه غریبه اینطوری صاف کرده کیرم راست شده بود نسرین که فهمیدیه دست بهش کشید گفت جوون میبینم که مردمن برای دادن زنش بدجورشهوتی شده باخجالت سرموانداختم پایین گفتم ببخشیدنمیدونم چم شده نسرین لباشوگذاشت روی لبم وگفت اگرمیدونستم دلت میخاد انقدازماجرای کبوشدن سینه هام نمیترسیدم وزودترمیگفتم بازم نگاهم افتادبه ممه های بزرگش ودیگه خون به مغزم نرسیدگفتم قول میدی ازسکستون فیلم بگیری برام؟گفت باشه عشقم ولی قول نمیدم بعدم گفت حیف که وقت نیست وگرنه یه سکس مشتی میکردیم نشست زیرپام وشروع کردساک زدن بعدم گذاشت لای سینش انقدبالابودم که دودقیقه ای کلی اب ریختم لای سینه هاش نسرین خودشو شست ورفت بیرون که حاضربشه منم خودموشستم خشک کردم ورفتم بیرون دیدم وای نسرین چه ستی پوشیده لعنتی دل هر مردیو اب میکرد انگارخودشم کرم جنده بازی داشت سینه هاش داشت سوتینو جرمیداد ازپشت چسبیدم بهش ومیمالیدمش نسرین گفت وایی حسین بسه دیرم شده گفتم یعنی انقدبرای کص دادن عجله داری؟برخلاف انتظارم باعشوه گفت اوووم معلوم شدکه خیلی حشریه منم ولش کردم پدرسگ یجوری ارایش کرده بودانگار عروسیشه شایدم واقعاامشب عروسیش بود چون کیرمن دربرابرکیراون عددی نبود کم کم لباساشوپوشید یه شلوارلی تنگ وتاپ ومانتوی جلوباز حجم پستونش کاملا نمایان بود گفتم عزیزم فکرکنم تااونجابرسی باید به یکی دونفردیگه هم کص بدی بااین تیپ وظاهر که هردومون خندیدیم موقع رفتن گفتم سه چیزو فراموش نکن:
اول اینکه بهش کون ندی چون مال خودمه
دوما حتما از کاندوم استفاده کنین
سوما اینکه حدومرز زندگیمونو یادت نره
که گفت چشم قربان وبعدازیه لب طولانی رفت
باورم نمیشد با دستای خودم زنمو فرستادم که زیر خواب یکی دیگه بشه خیلی خیلی حس غریبی بود…ساعتها به کندی می گذشت و به آخرشب نزدیک شده بودیم که منتظر برگشت نسرین بودم که دیدم پیام داده:
حسین؟نوشتم جان نوشت میگم چیه یعنی اووم نوشتم چی میخوای بگی نوشت آقای مرادی اصرار دارن امشب بمونم نظرت چیه؟گفتم یعنی چی قرارمون فقط امشب بود نه نمیشه برگرد خونه بعد نوشت خب میگه اگه بمونی مدل ماشینت میره بالاتر،نوشتم نمیخواد برگرد نوشت باشه،،،بعدازدوسه دقیقه نوشتم خودت چی میخوای؟نوشت وقتی میگی برگرد میام دیگه نوشتم رک و راست بگو
گفت نمیدونم گفتم حرف دلتو بزن بزن نسرین
یه ایموجی فرستاد فهمیدم که بازدلش کیرمیخاد نوشتم باشه عزیزم پس بمون خوش باش تا فردا عصر دیگه حتما برگرد نوشت واقعا؟؟؟نوشتم اره عزیز اونم جواب داد واییی حسین عاشقتم با کلی استیکر بوس و اینا
از بی تابی و دلتنگی وخشم ونفرت خوابم نمیبرد پاشدم یه جق زدم شاید آروم بگیرم ولی باز خوب نشدم یکی دو نخ سیگار کشیدم تا خوابم برد فردا جمعه بود و تعطیل بودم تا اثرش بیکار گشتم و منتظر نسرین بودم تا اینکه دیدم بالاخره ساعت های شیش سروکله خانوم پیدا شد
ازدرکه اومد داخل با دلخوری گفتم حالا هم نمیومدی بعدم فازقهر گرفتم اومد رو پاهام نشست و خودشو مظلوم گرفت و لوس کردم انقدر مظلوم نمایی کرد تا دلم اب شد براش لبشو گذاشت روی لبم وبعدازیه بوسه طولانی گفت هیچی لب شوهر خود آدم نمیشه گفتم اهان پس برای همینه ازدیشب ازشوهردومت دل نمیکندی؟یه خنده خجالتی کرد یه مشت زد تو بازوم و گفت دیوونه شوهر من تویی فقط گفتم اون چیته پس گفت اوووم نمیدونم شایدیه پارتنرسکس
گفتم اینارو بیخیال زودوسریع تعریف کن چی شد؟خوش گذشت؟لبشو اورد سمت گوشم آروم و آهسته با عشوه گفت ازدیشب تاالان هزار بار ارضا شدم همه جوره بهم حال داد اخبارم گفت بروهر۲۰۶که خوشت اومد انتخاب کن تا برات بخورمش گفتم خب از شکست تعریف کن نسرین تاپ و سوتینشو در اوردم وایی چی میدیدم پستونای زنمو کامل کبود و زخم کرده بود…گفتم مرتیکه وحشی چرا اینجوری کرده باهات نسرین گفت وااای عاشق این شده بود هر لحظه باید دهنش می بودن فقط موقع شام و ناهار ولم کرد بقیه لحظات دائم داشت میک میزد گفتم فیلم گرفتی؟گفت اره عشقم فقط نمیدونم خوب شد یا نه چون علی زیاد از فیلم گرفتن خوشش نمیاد،،،،گفتم عه تا حالا آقای مرادی بود حالا شده علی؟نسرین باز مشتم زد و گفت هه اذیتم نکن دیگه خجالت میکشم فیلم سریع ریختم روی فلش و گذاشتم روی تلویزیون دیگه طاقت نداشتم فیلموپلی کردم دیدم توی اتاقن نسرین لباساشو در اورده بود و فقط سوتین و شورت داشت علی هم یه تیشرت و شورت سفید پاش بود کیرش داشت قشنگ خودنمایی میکرد نسرین با عشوه تیشرت علی رو درآورد و سینه هاشو شکم بدون پشمشو مرتب بوس میکرد و نوک سینه علی رو لیس میزد بعد چند بار شورتشو لیس زدوبوسید ودرش آورد
شتتتت چه کیری داشت کلفت وسیاه بایه کله گنده گفتم وایی این کجاییه گفت نمیدونم فقط میدونم اصالتا جنوبی بعد شروع کرد براش ساک زدن و مرتب تخماشو هم میخورد
انقدر حشری بودم که کیرمو دراوردم و شروع کردم مالیدن زیر چشمی نسرینو نگاه میکردم که خجالت زده شده دستشو گرفتم گفتم چته چی شده گفت ازت خجالت میکشم گفتم نکش عزیزم کاریه که شده حالا هم بهش فکر نکن لذتشوببر کم کم نسرین بهم نزدیک شد
و شروع کرد برام مالیدن اونم شهوتی شده بود
حقیقتا هیچوقت فکر نمیکردم یه روزی از دیدن دادن زنم اینقدر حشری بشم…خب بریم ادامه فیلم که علی زنمو لخت کرده بود و ازبالاتاپایین حدود یک ساعت میخورد ولیس میزد نسرین که کاملا شل شده بود و فقط صدای اه و نالش میومد منم لحظه به لحظه داغ تر میشدم نسرین کیرمو کرد دهنش تند تند ساک میزد همون لحظه هم علی کرده بود توی کس زنم و محکم تلمبه میزد خلاصه چندبار پوزیشن عوض کرد و لحظه ای که نسرین روی کیرش بالا پایین میشد سینه های زنمو گرفت میمالید یهو منو خوابوند ابشو با فشار خالی کرد روی پستوناش
منم با دیدن این صحنه و سینه های پر از آب مِنی یه غریبه دیگه طاقت نیاوردم و داخل دهن نسرین ارضا شدم باور کنین توکل عمرم اینقدر اب ازم نرفته بود هرچی زنم اب قورت میداد باز تموم نمیشد شاید همه وجودم داخل دهنش ارضا شد خیلی خیلی کیف داد
ولی وقتی کم کم حالم جااومد احساس پشیمونی و حقارت میکردم و فیلمو قطع کردم که نسرین پرسید چی شده؟گفتم هیچی بقیشو بزار یبار دیگه ببینیم که اونم زیادگیرنداد وگفت میخام برم حموم وقتی رفت صدای آوازش بلند شد فهمیدم که خیلی بهش ساخته و حالش خیلی خوب شده
همینطور روی مبل نشسته بودم و غرق افکار بودم که صدای پیام گوشیش بلند شد رفتم سر وقتش از بالای صفحه نگاه کردم که دیدم مرادیه نوشته:
من که زن وبچه ندارم وحاضرم همه زندگیمو به پات بریزم که تا آخر عمر دوست دخترم باشی نظرتوچیه عزیزم؟
سردرد بدی گرفته بودم نمیدونستم راه عقلو انتخاب کنم یا راه شهوت و حال خوب نسرین رو
گیر کرده بودم انگار بین یه دوگانگی مطلق…
شاد موفق باشید]
نوشته: حسین
ادامه…