زن محجبم باهام پکینگ کرد

سلام به همه اسم من حسین هست ۲۷ سالمه و میخوام داستانم رو براتون بگم این اولین و آخرین داستان من انشالله خواهد بود و امیدوارم که خوشتون بیاد

مقدمه: اسم من حسین هست سنم رو که بالا بهتون گفتم قدم ۱.۸۰ هست تپل هستم و یکم شکم دارم و با موهای کمی کوتاه و ریش از بچگی داخل خانواده به شدت مذهبی بزرگ شدم و حسابی مقید مذهب هستم و نماز و روضه و قرآن و زیارت کار واجبه هر روزم هست من از ۱۳ سالگی وارد پایگاه بسیج محلمون شدم که مادرم هم عضو بخش خواهران بود من بعد اتمام دبیرستان و به کمک خداوند تونستم آزمون کنکور قبول بشم برای دانشکده حقوق بعد از چند سال درس خوندن و گرفتن پروانه وکالت بنده تونستم کاری دست و پا کنم و حقوق مشخصی داشته باشم و بتونم به خودم هم خانوادم سرو سامون بدم توی ۲۵ سالگی یکروز که برای افطار توی مسجد بودیم و درحال کمک مادرم به من دختری رو نشون داد به اسم زینب خانم اون موقع ۱۷ سالش بود دختر سومی حاج آقا داوودی و اسماء خانم بود مادرم گفت نظرت چیه راضی هستی منم سرمو انداختم از خجالت پایین و سکوت کردم مادرم گفت حسین جان چرا خجالت میکشی خجالت نداره که فردا شب باهاشون قرار گذاشتیم خونش منم گفتم هر چه خدا بخواهد و شما صلاح بدونید فردا شب ما رفتیم خونه زینب خانم اینا بعد خیلی صحبت و رفتیم تو اتاق تا منو زینب خانم تونستیم حرف بزنیم اونجا بود تونستم چهره زینب خانم رو ار زیر چادر سفیدش ببینم (چشمای مشکی درشت ابرو های نازک کشیده دماغ کوچولو لبای متوسط) بعد صحبت رفتیم برای صیغه محرمیت تا زینب خانم درسشون تموم بشه ما یکسال نامزد بودیم قرار عروسی خرداد بود موقعه ای که زینب خانم دبیرستان رو تموم میکنن

داستان: خرداد ماه رسید ما عروسی رو برگزار کردیم و شب شد و مهمونا مارو تا خونه بدرقه کردن و رفتن بعد من موندم زینب خانم با لباس عروسی و چادر نشسته بودن روی تخت و منم کنار دیوار ایستاده بودم و جفتمون از همدیگه خجالت می‌کشیدیم اما بعد چند دیقه بعد خوردن یه لیوان آب جفتمون خجالت و استرسمون کمتر شد نشستم کنارش رو تخت نزدیکش شدم هنوز از خجالتش صورتش رو با چادر پوشونده بود گفتم زینب خانم حداقل اون چادر رو کنار بزنید ما صورت زیبای شما رو دوباره ببینیم چادرشو یکم برد کنار شروع کردم زدن حرفای عاشقانه و ازش تعریف کردن تا بالاخره یکم یخش آب شد بعد نزدیکش شدم شروع کردم از گردنش بوس کردن با اینکه خودم از خجالت سرخ شده بودم از گردنش بوس کردم و آمدم بالا از پیشونیش بوس کردم تا رسیدم به لبشو شروع کردم ازش لب گرفتن زینب بلد نبود و فقط به صورت خیلی کمی لبامو لابه لاش یه بوس می‌کرد بعد شروع کردم درآوردن و پیرهن و زیر پیرهنم و از اونور زینب داشت زیپش لباسشو باز می‌کرد و تا شکمش درآورد و سوتینش معلوم شد منم نیم تنه بالام کامل لخت بودم نزدیکش شدم دوباره از پشت سوتینشو باز کردم شروع کردم آروم سینه های کوچیک زینب رو خوردن بعد چند دیقه مالیدن و خوردن چند تا بوس از شکمش کردم و پاشدیم کامل لباسامونو درآوردیم من جوراب و شلوار و شرتمو زینب هم باقی لباس عروس اما هنوز شورت و جوراب شلواری سفیدش پاش بود باورم نمیشد داشتم بدن زینب رو میدیدم چی میدیدم یه بدن لاغر و کوچیک با کون و سینه های متوسط بدن فوق‌العاده سکسی و موهای لخت تا پایین شونه ها به رنگ پر کلاغی رنگ پوست سفید مثل برف سریع نزدیکش شدم از بالا تا پایین کل بدنشو شروع کردم بوس کردن بعد بغلم گرفتمش و دوباره رفتیم رو تخت به کمر زینب رو خوابوندم خودم هم خوابیدم روش دوباره یکم ازش لب گرفتم و آمدم پایین سمت سینه هاش دوباره شروع کردم خوردن سینه هاشو نوک ممه هاشو محکم میک میزدم زینب هم با صدای لرزون خجالتی ناله می‌کرد بعد چند دیقه خوردن سینه هاش رفتم پایین تر سمت کصش یه کص تمیز و بی مو اول از رون پای راستش بوس کردم همینجوری تا نزدیک کصش بعد یکم با دستم کصشو مالیدم بعد زبون انداختم رو و توی کصشو لیس زدن منی که اولی بار بار تو عمرم هم کص میدیدم هم با کسی سکس میکردم به اون صورت حرفه ای نبودم داشتم کص زینب رو لیس میزدم و زینب هم داشت ناله می‌کرد بعد چند دیقه لیس زدن دو زانو شدم به کیرم تف زدم حسابی خیسش کردم به کص زینب هم تف زدم بعد کیرمو نزدیک کصش کردم زینب داشت گریه میکرد منم همینجوری دلداریش می‌دادم و قربون صدقش میرفتم خیلی آروم سره کیرمو به سوراخ کصش فشار می‌دادم خیلی آروم با هر بار فشار من زینب ناله و می‌کرد و گریه بعد چند دیقه ور رفتن بالاخره سره کیرمو کردم داخل کصشو زینب هم جیغ زدنش با گریه و نالش قاطی شد و من هم یواش یواش هم کیرمو جلو عقب میکردم هم سعی می‌کردم بیشتر کیرمو بکنم تو کص زینب بعد تقریبا فکر کنم نیم ساعت حتی شاید ۱ ساعت گذشت تا تونستم کامل کیرمو یواش یواش بکنم تو کص زینب شروع کردم تلمبه زدن و پاهاشو هم گذاشتم رو شونه هامو با دستام نگهشون داشتم و تلمبه میزدم زینب هم دیگه گریش بند آمده بود داشت آه آه می‌کرد و ناله تو همون حین تلمبه زدن پای سایز ۳۷ زینب راستیه رو گرفتم تو دستمو شروع کردم به لیس زدن انگشتای پاش که تو جوراب ساق بلند سفید که با گیره وصل شده بود بعد چند دیقه حس کردم که داره آبم میاد از دستمال کاغذی کنار دستم دو تا دستمال برداشتم کیرمو که کشیدم بیرون خونی شده بود سریع آبمو ریختم تو دستمال و خون رو کیرمو رو هم باهاش پاک کردم بعد چند تا دستمال دیگه هم برداشتم و دوره کص زینب رو پاک کردم که خون ریخته بود دورش بعد تمیز کاری جوراب زینب رو گیرشون باز کردم و از پاهاش درآوردم دوباره یه چند دیقه پاهاشو لیس زدم بعد برشگردوندم به صورت داگی بهش گفتم بشه نیم تنه بالاشو خوابوندم کونشو آوردم بالاتر بعد دوباره کیرمو تف زدم کردم تو کص زینب اون کم کم دیگه داشت خوشش میومد دردش کمتر شده بود و براش لذت بخش تر شده بود من تلمبه میزدم و زینبم ناله می‌کرد بعد چند دیقه تلمبه زدن و مالیدن و چک زدن به کونش آبم امد ریختم رو کمر زینب آبمرو از کمرش پاک کردم ایندفعه خودم به کمر خوابیدم و زینب امد روی منو صورتش روبه روی من بعد ایندفعه خودش کیر منو گرفت و آروم کرد تو کصش و واسه بار سوم بود دیگه داشتیم سکس میکردیم دیگه کیرم جون نداشت کمرشو گرفتمو شروع کردم تلمبه زدن لپای کون کوچولوشو با دست می‌گرفتمو تند تند تلمبه میزدم از جلو هم سینه های کوچیک زینب رو میخوردم زینب هم ناله می‌کرد و بعد چند دیقه هم آبم امد پاشیدم رو کون زینب بعد بلند شدیم زینب پاشد رفت حموم منم رفتم دستشویی زینب بدنشو شست اما موهاشو خیس نکرد بعد یه ربع امد بیرون بدنشو خشک کرد منم رفتم حموم برای غسل جنابت سریع انجامش دادمو بدنمو شستمو آمدم بیرون و خودمو خشک کردمو رفتیم با زینب گرفتیم خوابیدیم گذشت زینب رفت کنکور بده مثل من بره رشته وکالت و منم هر چی که میدونستم قرار بود بهش یاد بدم زینب کنکور داد افتاد یه دانشگاه دیگه من صبح ها قبل اینکه برم سر کار زینب رو میرسوندم دانشگاه و میرفتم بعضی وقتا اگه می‌رسیدم خودم میرفتم دنبال زینب بعضی وقتا هم که نمی رسیدم خودش میومد حدود ۱ سال گذشت و ما مرتب هفته ای دوبار سکس میکردیم و کاملا از زندگیم راضی بودم یروز که تو دفتر بودم و پرونده ای هم نبود تلگرامم به یه پروکسی که وصل بودم یه کانال ارباب برده برام بالا آورده بود منم رفتم توش یکی از فیلمارو همینطوری شانسی گفتم بزار ببینم چیه با خنده و مسخره بازی دانلودش که کردم حدود ۵ دیقه بود فیلمه فیلمه هم ایرانی بود مال یکی از زن های اون کانال بود دیدم تو فیلم یه زنه چادری هم قد هیکل زینب اما تپل بود با چادر و حجاب کامل دیدم یه دیلدو کمری بسته البته من قبلا تو فیلم سوپر های دیگه دیلدو کمری دیده بودم دیدم یه مرده که با ماسک کل صورتش پوشونده بود مرده نزدیک میز وایستاده بود اما نصف بدنش رو خوابونده بود روی میز اون زنه با دیلدو نزدیک مرده شد بهش گفت اولین بارته هنوز باز نشدی گفت بله ارباب لطفا شما بازم کنید زنه هم گفت خیلی خب سگ کثیف الان خودم تورو استثنایی باز میکنم دیلدو رو کاندوم کشیده بود روش حسابی هم دیلدو رو هم کون پسره رو چرب کرده بود به پسره گفت با دستات کونتو باز کن پسره کونشو باز کرد زنه هم سره دیلدو رو نزدیک کون پسره کرد بعد با یه فشار نصفه دیلدو رو کرد تو کون پسره یک دادو ناله ای می‌کرد زن هم خندید و نصفه دیگه دیلدو رو هم کرد تو پسره داد میزد التماس می‌کرد ارباب تورو خدا رحم کنید یکم یواش تر کونم پاره شد زنه هم میگفت خفه شو سگ کثیف کی بهت اجازه حرف زدن داد پسره هم گفت ببخشید ارباب زنه هم شروع کرد محکم تلمبه زدن پسره هم ناله می‌کرد و آه آه می‌ کرد بعد چند تلمبه زدن فیلم تموم شد نزدیک ۵ بار یا حتی بیشتر اون فیلم رو پلی کردم و دیدم بعد گشتم از تو کانال های تلگرام یدونه از این کانالای خرید اسباب بازی جنسی مطمئن پیدا کنم بعد نزدیک نیم ساعت گشتن پیدا کردم و یدونه از این ۱۵ سانتی هاش با بند و ویبره دارش برای کص رو هم سفارش دادم یه هفته ای طول کشید تا دستم برسه منشی بسته رو بهم تحویل داد بهش گفتم هیچکی رو تا بهت نگفتم راه نده تو اتاق خودتم نیا تا بهت خبر بدم اونم گفت چشم رفتم تو اتاق کارمو درم پشت سرم قفل کردمو رفتم نشستم رو صندلی و بسته رو گذاشتم رو میز بازش کردم ببینم همونه یا نه باز کردم دیدم بله همش درسته ضربه گیر پیچیده شده دوباره جعبه رو بستمو روشو چسب زدم و گذاشتمش تو یکی از کشو های میز و درشو قفل کردم اون روز گذشت تا غروب که من رفتم خونه بعد سکس شروع کردم باهاش صحبت کردن درموردش تحقیق کرده بودم و فهمیدم اسمش پکینگ هست شروع کردم به صورت غیر مستقیم براش توضیح دادن و یه دو روزی طول کشید تا کامل متوجهش کنم بعد یروز بسته رو از اتاقم آوردم خونه تا به زینب نشون بدم الکی بهش گفتم بسته رو پریروز سفارش دادم دیروز برام آوردن نمی‌دونست یه ۳ روزی بود تحویل گرفته بودم بهش دادم بسته رو باهم بازش کردیم وسایلو که آورد بیرون و ضربه گیر هاشو باز کرد از تعجب چشماش گرد شده بود گفت اینا چیه حسین بهش توضیح دادم که اینطوره و اینجوری بسته میشه و بهش همون فیلمرو که دیده بودمو از تو گوشیم نشون دادم وسطاش گفت بسه دیگه قطعش کن امکان نداره حرفشم نزن یه یه هفته ای با زینب هی توی ماشین میبردمش دانشگاه و بعضی وقتا میاوردمش انقدر باهاش صحبت کردم گفتم فقط یبار امتحان کنیم اگه پشیمون شدی دیگه هیچوقت حرفشو نمیزنم تا بالاخره گفت باشه زینب رفت دانشگاه و منم رفتم دادگاه تا غروب که کارم تموم بشه یه فکرم توی دادگاه ها بود یه فکرم هم پیش زینب بود واسه امشب هم خوشحال بودم هم کلی استرس، هم داشتم از خجالت میمیردم که چجوری میخوام اجازه بدم زینب کون من بزاره بالاخره مردی گفتن زنی گفتن از این فکر را تا شب شد من با عجله هیچ نمیدونم چجوری خودمو سریع رسوندم خونه بعد خوردن و شام و چند ساعت که گذشت به زینب گفتم آماده ای گفت الان میرم آماده میشم بهش تو این همه مدت گفتم چیکار کنه چطوری دیلدو رو بپوشه کاندوم روش بکشه بهش گفته بودم حتما چادر و مانتو مقنعه سرت کن با شلوار و جوراب با حجاب کامل باش دیلدو رو هم از روی همون شلوارت بپوش اما زیرش شرت نپوش من هنوز با تیشرت و شلوار راحتی نشسته بودم رو تخت منتظر بودم که زینب از تو اتاق بیاد یدفعه زینب با تیپ همیشگیشو و کاملا محجبش امد از اتاق بیرون دیلدو و وسایلا هم تو دستاش بود امد روبه روی من کنار تخت وایستاد گفت حسین این چجوری بود یادم رفته من با دهن بازو حیرت به زینب نگاه میکردم و بعد به خودم امدم و گفتم مشگلی نداره عشقم الان خودم بهت میگم چطوریه دیلدو رو از پاهاش رد کردم و آوردم تا بالای کصش بعد شروع کردم بندای جفت طرشو سفت کردن ته دیلدو یه قسمت کوچیک داشت که با سیم به یه ریموت ویبره وصل بود باید اون قسمت ته دیلدو رو زینب می‌کرد تو کصش از پایین شلواره زینب رو از خشتک جر دادم قشنگ کص و کونش معلوم می‌شد از زیر بعد ته دیلدو رو من از پایین به زینب کمک کردم که بکنتش تو کصش فشار دادیم و رفت تو کص زینب وقتی رفت تو کصش آی گفت و بعد براش کاندوم باز کردم و کشیدم روی دیلدوعه بعد از کرم روان کننده مالیدم با دستم براش روی دیلدوعه بعد خودم شروع کردم اول پیرهنمو درآوردم بعد به کمر خوابیدم پاهامو دادم بالا که شلوارو شرتمو دربیارم زینب دست انداخت شرت و شلوارمو باهم کشید درآورد من پاهامو بالا نگه داشته بودم با دستام زینب امد جلو من زانو هاشو یکم خم کرد سره دیلدو رو تنظیم کرد گذاشت رو سوراخ کون من به زینب از قبل چند تا فیلم نشون داده بودم یجوری تا حدودی بلد بود چیکار کنه اما جفتمون هم استرس داشتیم هم خجالت می‌کشیدیم زینب هی سره دیلدو رو فشار میداد به سوراخ کون من هی آروم آروم فشار میداد دیلدو بره تو با هر فشار من آه و اوهم در میومد بعد زینب با یه فشار بالاخره تونست سره دیلدو رو بکنه تو وقتی رفت تو من یه آه بلند گفتم هم حس درد هم حس لذت بخشی که باهاش بود برام هم جدید بود هم لذت بخش زینب هم نیمه نیمه هی دیلدو رو می‌کرد تو تا بالاخره تونست دیلدو رو تا ته بکنه داخل من تو آسمونا بودم دیگه درد کمتر شده بود و حس لذت بیشتر شده بود زینب شروع کرد اول همینطوری آروم آروم تلمبه زدن تو همون حین هم ویبره دیلدو رو که تو کصش بود رو هم روشن کرد و خودش هم داشت لذت می‌برد باورم نمیشد منی که تا همین چند دیقه پیش کونم پلمپ بود الان توسط زنم با یه دیلدو ۱۵ سانتی باز شده زینب هی به مرور زمان شروع کرد تلمبه هاشو سریع تر کردن و محکم تر زدن به طوری که با هر بار تلمبه زدنش قشنگ بدنش محکم به بدنم می‌خورد بعد چند دیقه تلمبه زدن زینب ویبره رو قطع کرد خودش هم دیگه تلمبه نزد دیلدو رو کشید بیرون از کون من کاندوم رو از روش درآورد انداخت آشغالی من بر عکس شدن به صورت داگی شدم سرمو بردم پایین و کونمو آوردم بالا زینب دوباره یه کاندوم کشید و چربش کرد دیلدو امد رو تخت دیلدو رو کرد تو شروع کرد دوباره تلمبه زدن ویبره رو هم دوباره روشن کرد تو همون حین تلمبه زدن بهش گفتم پاتو بیار کنار صورتم اونم پای چپشو آورد جلو کنار صورتم تو همون حین که داشت تلمبه میزد منم پاهاشو که با جوراب ساق بلند مشکی پوشیده بود شروع کردم به لیس زدن بعد چند دیقه به زینب گفتم حالا بریم برای آخرین پوزیشن من دوباره به کمر خوابیدم و پاهامو دادم بالا زینب هم از رو تخت رفت پایین تا کاندوم رو دربیاره و بعد که دوباره کاندوم کشیده و چرب کرد دوباره امد ایندفه پشت به من شد من کونمو آوردم بالا تر زینب هم شروع کرد تلمبه زدن پشتش به من بود منم تو همون حین تلمبه زدن زینب داشتم با لپای کونشو سوراخ کونش ور میرفتم با انگشتام بعد چند دیقه تلمبه زدن بخاطره ویبره آب زینب داشت میومد گفتم بجب زینب دیلدو رو در بیار و همونجوری پشتت به منه بیا با کص بشین رو صورتم اونم امد با کص نشست رو صورتم البته ننشست همینجوری نزدیک بالای صورتم وایستاد ویبره داشت کار می‌کرد زینب خاموش کرد و گفت دیگه طاقت ندارم آبم داره میاد منم سریع اون دیلدو کوچیکه از تو کصشو درآوردم زینب هم آبش امد و پاشید تو صورت من منم کصشو نشوندم رو صورتمو حسابی شروع کردم کص زینب رو خوردن زینب موقعه ای که داشت آبش میومد حسابی آه و ناله کرد و وقتی شروع کردم کصشو لیس زدن آه و ناله اش دوبرابر شد من یه چند دیقه کصشو خودمو بعد از رو صورتم بلند شد و خوابید بغلم یه چند دیقه از هم لب گرفتیم و بعد بلند که بره هم لباسشو عوض کنه هم دیلدو دربیاره و کاندوم بندازه تو سطل آشغالی بعد اون روز شب اون اولین و آخرین باری بود که با زینب پگینگ کردم و چون زینب خوشش نمیومد دیگه انجامش ندادیم منم دیگه اصراری نکردم خب این بود از داستان من امیدوارم خوشتون آمده باشه دوست داشتید لایک کنید دوستم نداشتید دیس لایک کنید فدا سرتون خداحافظ

نوشته: امیر حسین

دکمه بازگشت به بالا