سپیده زن همسایه

سلام بی مقدمه بگم. تازه از سربازی اومده بودم یه همسایه جدید برامون اومده بود نمیدونم برا دفه چندم بود اومده بود خونمون که با هم چش تو چش شدیم بد نبود. دوروزی مونده بود به ماه رمضون با مادرم گرم صحبت بودن منم تو آشپز خونه منم بچه آخر خانواده مادرم سحر برا روزه گرفتن خواب میموند مثل روال قبل داشت تعریف میکرد برا همسایمون که اونم از پیش خودش گفت شماره منزل رو بدین من بیدارتون میکنم خلاصه تک زنگ زد منم بعد رفتنش همون جا شمارشو برداشتم. خلاصه یکی دو روزی گذشت میترسیدم پیام بدم یا زنگ بزنم بالای پشت بوم ما تو حیاط همسایمون دید داشت خلاصه اومده بود برا شستن حیاط از اون بالا دید میزدم حشری شدم یه تاب شلوارک بود. سینه ها رو انداخته بود بیرون. بعد اون دل جرعتم زیاد شد امارشو در آوردم دیدم همسر ایشون راننده جاده هست اکثر اوقات نیست. منم یه روز شروع کردم به پیام دادن اونم راحت وا داد خودشو بازم خودم رو معرفی نکردم و برا اینکه همو ببینیم پسر عمه خودم رو فرستادم. خلاصه همه چی محیا شد تا اینکه خودم رو بهش معرفی کردم و جا خورد راضی بود ولی اونم ترس داشت.یه روز صبح رفتم مغازه سر کارم با داداشم بودم کار میکردیم ساعت های ۸نیم شد که پیام دادم اونم جواب داد گفت الان میخواد همسرش بره جاده میتونی بیای منم با کمال میل قبول کردم. هر طوری بود داداشم رو پیچوندم و با موتور رفتم نزدیک خونه موتور رو بردم یه جایی همون اطراف قایم کردم و زنگ زدم اونم در رو باز گذاشت با ترس لرز عجیبی وارد شدم دفعه اولی بود که میخواستم یه رابطه رو شروع کنم‌.خلاصه رفتم داخل در رو بستم قفل کردم از داخل اونم اومد یه احوال پرسی و هم رو بغل کردیم لبهای هم رو بوسیدم و یکم خوردیم جا افتاده و استاد بود یادم میداد همه چی رو… خلاصه یه بچه کوچیک داشت که تو حال خوابیده بود راستی یادم رفت بگم اسمش سپیده بود. سپیده دستم رو گرفت برد سمت اتاق خواب نشستم رفت و آمد کنارم نشست صحبت کردیم منم ساکت و مضلوم خودش اومد دوباره لبهای هم رو بوسیدم و خوردیم درازم کرد روی زمین لباس هایش رو در آورد و بعد شروع کرد لباسهای منم در آوردن با. کمک هم چنان سیخ شده بود کمی بادست نازش کرد و شروع کرد خوردن چنان حسی خوبی داشتم که ابم اومد تو همون لحظه ریخت تو دهنش. تمیز کرد با دستمال.منم دراز کشیدم اومد روم خودش کیرم رو گرفت گذاشت دم سوراخش بازی بازی کرد تا رفت تو یه آهی کشید خوشش اومد منم گرفتم تو بغلم سینه هاشو رو به هر طریقی بود می‌خوردم خودش با لا پایان میکرد تلمبه میزد دفه دوم بود ابم دیر اومد تا اینکه اون ارضا شد بلند شد میخواست بره گفتم اگه میشه یکم بکنم ابم داره میاد قبول کرد و به مدل گوسفندی شد از پشت منم گذاشتم تو کونش یه دردی کشید بعد که جاش باز شد چند دقیقه ای زدم اونم فقط آخ اوف ریز میکرد تا ابم اومد ریختم پشتش بلند شدم وتمیزش کردم بلند شدیم همدیگه رو بغل کردیم منم سریع لباس های کارم رو پوشیدم و از خونه فرار کردم این داستان برا سال ۹۲بود دوسال که اونجا بودن من هر هفته دو بار میرفتم. هیچ موقع از یادم نمیره اولین و بهترین سکسی بود که با سپیده داشتم.

نوشته: حامد و سپیده

دکمه بازگشت به بالا