مالیدن در خط واحد
داستانی که تعریف میکنم چند روز پیش در شهر خودم رشت اتفاق افتاد واسم.
توی اتوبوس خط واحد سرپا وایستاده بودم در حالی که با یه دستم میله ی افقی اتوبوس و توی اون یکی دستم کتاب بود به خونه بر میگشتم.
سه تا پسر تقریبا 17-18 ساله شیطون داشتن باهم بازی میکردن که متوجه شدم یکیشون توجهش به من جلب شده و میخواد شیطنت کنه.
بهم نزدیک شد و خودشو از پشت بهم چسبوند یه بار. یکم خجالت کشیدم چون اتوبوس شلوغ نبود و فقط ما سرپا بودیم و بقیه مسافرا نشسته بودن. من تکون نمیخوردم و پسر بچه وقتی دید من اونو پس نمیزنم کامل باسنشو مالید بهم و یکم نگه داشت خودشو توی اون حالت. من کیرم راست شد. بچه باهوشی بود واسه اینکه تابلو نشه با تکان هایی که ماشین می خورد خودشو از پشت به من میمالوند، مشخص بود خیلی دلش میخواست بهم بده، هر بار که راننده نیش ترمز میگرفت چون قدش خیلی از من کوتاه تر بود پاشنه پاهاشو می داد بالا که خاج باسنش کامل بیاد روی تخم و کیرم که قشنگ حسش کنه و بسمت عقب یه کمر میزد.
۱۵ دقیقه ای این کارو تکرار کرد و من متوجه نگاه های معنی دار افرادی که روی صندلی ها نشسته بودن شدم. خودمو کمی عقب کشیدم اما اون پسر اصلا دست بردار نبود و با هر بار عقب اومدنش داشت کل اتوبوس رو متوجه دادنش میکرد.
دیدم هر بار که بیام عقب و اونم بیاد بدتره، واستادم تا هر دو حال کنیم. ضربه هاش داشت خیلی شدید میشد تا جاییکه آبمو آورد و بدبختی اینجا بود که رنگ شلوارم روشن بود و دیدم خیس شده کامل و آبروم داره میره. فورا کتابم رو گرفتم جلوی کیرم تا دیده نشه.
اون پسر بچه متوجه کتاب نشده بود چون کل مسیر رو بهم پشت کرده بود و فقط میخواست کونشو بهم بماله. وقتی متوجه شد دیگه بهش حال نمیده خواست دستشو بذاره روی کیرم که دید کتابه. 🤔😁
سرشو چرخوند و آورد بالا و باهام چشم تو چشم شد ( خواهش رو میشد از نگاهش دید که بردار کتابو تا حال کنم ). اما من نمی تونستم بهش بفهمونم چه اتفاقی افتاده.
دیدم رفت دم گوش یکی از دوستاش یه چیزی گفت، اون پسره هم اومد خودشو چسبوند بهم 😄
بنده خدا فکر کرد دیگه باهاش حال نمیکنم که کتاب رو گذاشتم.
منم واسه اینکه بیشتر از این گندش در نیاد ایستگاه پیاده شدم.
جالب اینجاست که اونا هم پیاده شدن و تا یه مسیری رو دنبالم اومدن.
دیدن محل نمیذارم خودشون رفتن.
نمیدونم شاید باید باهاشون صحبت میکردم …
نوشته: رشتی