ماه منیر
این نوشته یک خاطره است که در قالب داستان نوشته شده. ممکن است اسم ها عوض شده باشد، شاید محلی که داستان در آن اتفاق افتاده و یا نحوهی آشنا شدن آنها تغییر کرده باشد. شاید عدد سن و سال تغییر کرده باشد…روال داستان خطی نیست و در بعضی از قسمت به گذشته فلاش بک زده میشود. اما به شما اطمینان میدهم که این واقعی ترین داستانی است که تا به حال خوانده اید و خط به خط آن در واقعیت اتفاق افتاده
منیره معلم ابتدایی و صاحب یک دبستان غیر انتفاعی هست. زنی مهربان و جذاب که همراه بالاتر رفتن سنش زیباتر و خواستنی تر شده. این خاصیت بیشتر زنهاست که با بالا رفتن سنشان، سکسی و جذاب میشوند. اگر از ظاهر منیره بخواهیم بگوئیم باید اینگونه تعریف کرد: یک مترو شصت و هشت سانت قد، 56 کیلو وزن و سایز سینه تقریبا بین هفتاد و پنج تا هشتاد! کمر نسبت به باسن باریک و باسن توپی ، ژله ایی و خوش فرم. چشم ها نه درشت و نه ریز به رنگ قهوهایی و با موهای خرمایی تیره که تا نزدیکی های کمرش میرسد. او بیشتر اوقات لبخندی ملایم به لب دارد.
خاطره با ورود کیارش بیست و نه ساله شروع میشود. کیارش با واسطه و توصیه یکی از اقوام به پسر 19 سالهی منیره پیانو یاد میدهد. (اونا در واقع دوستان خانوادگی هستن). البته شغل اصلی کیارش چیز دیگری است و پیانو سرگرمی و علاقهی قلبی اوست که از دوران کودکی آموزش دیده. منیره یک دختر بزرگ تر هم دارد که 22 ساله است دانشجوی رشتهی حسابداری که به تازگی وارد رابطه ایی جدید شده، ماه گذشته حادثهایی بد برای منیره اتفاق افتاد، آنها به مسافرت رفته بودند. منیره و همسرش برای انجام کارهای اداری مربوط به یک قطعه زمین که برای منیره بود به بیرون از شهر رفته بودند و در راه بازگشت تصادف کردند. قباد همسر بد اخلاق و عیاشِ منیره به کُما رفت و پای منیره از مچ ترک برداشت و گچ گرفته شد. دکترها از به هوش اومدن قباد فتاحی ناامید بودند، اما منیره به خاطر بچه هایش (گیتی و گیو) دوست داشت قباد زنده بماند. بالاخره قباد به هوش آمد . منیره از بیمارستان مرخص شد اما دکترها گفتند که قباد باید فعلا توی بیمارستان بستری باشه. منیره بابت این موضوع خوشحال بود ، شوهرش آدم بد اخلاقی بود و همیشه دنبال کُس و کون زنهای دیگه بود. منیره خوشحال بود که تا چند ماه قباد نمیتونه کاری انجام بده.
به خانهی منیره میرویم ، تقریبا یک ماه و نیم قبل از تصادف، کیارش در هفته دو نوبت و بعضی وقت ها سه نوبت برای آموزش پیانو به خانهی منیره میرفت. برخوردِ خوب کیارش برای منیره جالب است. قبلا یکی دوبار به کیارش گفته بود تو حتی از پدرشم برخورد بهتری با گیو داری. . . یا اینکه تو جنتلمن واقعی هستی و شوهر خوب و جذابی میشی، اینارو با لوندی و دلبری خاصی به کیارش گفته بود. روزایی که کیارش خونهی منیره بود، آرایش میکرد لباسای سکسی میپوشید و موقعی که کیارش حواسش به چاک سینهی منیره بود با لبخند بهش اشاره میکرد و میگفت کجایی؟! خودتو خفه نکنی.
منیره ترکیبی از شیطنت، مظلومیت و شهوت بود، هر سه خصوصیت در وجودِ منیره جمع شده بود و درست در موقعی که بعد از سالها برای شوهرش معمولی و تکراری شده بود به یه میلفِ خواستنی و کَردنی تبدیل شده بود. برای یک زن چه چیزی جذاب تر از اینه که یه پسر جوان که از خودش کوچیکتره بهش توجه کنه؟!.
در طرف مقابل، کیارش هست که تا منیره رو بغل نکنه، تا سرشو بین رون های پُر و صیقلیِ منیره فرو نبره، تا موقعی که زبونشو روی کلیتوریس خوشمزهی منیره نکشه و کسشو مثل یه هلوی شیرین و رسیده میک نزنه، نمیتونه بفهمه منیره چه کُسی هست؟! تازه بعد از سکس با منیره میشه فهمید اون چقدر سکسی و خواستنیه، منیرهی دلفریب با نگاه مهربونش با کون ژلهاییِ نرمش، با سینه های خوشگلش که میشه کیرتو بزاری لای سینه هاش و تلمبه بزنی ترکیبی از عشق، سکس، شهوت و محبت هست. این زن معصوم و کمی خجالتی موقع سکس به یک جندهی بی حیا که تشنهی کیر هست تبدیل میشه.
اولین روزهای شروع رابطه
گیو (پسر منیره) مشغول نواختن پیانو و تمرین هست، کیارش پشت سرش تقریبا با یک مترو نیم فاصله روی چهارپایه نشسته و به نواختن پیانو توجه میکنه. گیو در حال تمرین نواختن سلطان قلب ها است…منیره با سینی چای وارد اتاق میشه، سینی رو میزاره روی میز مطالعهی گیو و میره بغل دست کیارش، با یه دامن بالای زانو ، نگاه کیارش به ساقهای تراشیده و زیبای منیره است. کیارش به منیره نگاه میکنه، منیره در حالی که لبخند به لب داره، آهسته دستشو روی شونهی کیارش حرکت میده؛ ساق پای منیره شیو شده و لوسین خوشبویی خورده، عطر بدن منیره در جان و روحِ کیارش آشوب به پا کرده و در حالی که حواسش به گیو هست که برنگرده، آروم دستشو دور ساق پای خوش تراش منیره حلقه میکنه… منیره با 44 سال سن از هر دختری زیباتر هست… حالا منیره لبشو گاز میگیره و چشماشو برای کیارش خمار میکنه، کیارش با هنرمندی انگشتاشو روی ساق و رون خوش تراش و بدون مویِ منیره حرکت میده، منیره دولا میشه گونهی کیارشو بی صدا میبوسه و از ترس متوجه شدنِ گیو از کیارش فاصله میگیره…
اون شب موقع خواب چندین ساعت در واتس آپ با همدیگه صحبت کردن…
منیره: دوست داشتم اون لحظه مینشستم روی پات، دستمو مینداختم توی موهات و لباتو میخوردم
کیارش: پس بگو میخواستم بُکُنَمِت 😍
منیره: بی تربیت 👩❤️💋👨
کیارش: جوون 🍆
منیره: من کِ از اینا ندارم🍆 نترس 😜
کیارش: میخرم برآت 😁
منیره: … ماله خودتو میخوام آقا پسر🥳🍆💦
با این وجود تا مدتها رابطهی اونا در حد صحبت و سکس چت باقی مونده، منیره می گفت نمیخواد با اون سکس کنه، به خاطر بچه هاش و حتی شوهرش (هرچند که میدونست با زنای هرزه رابطه داره). کیارش اما از هر فرصتی استفاده میکرد، اتاق پذیرایی، آشپزخونه، هرجایی که خلوت بود منیره رو از پشت بغل میکرد… با بغل کردن منیره کیرش راست میشد و میچسبید به کون برجسته و ابریشمیِ منیره. منیره هیچ مقاومتی نمیکرد؛ حتا خودشو به کیارش فشار میداد و جمله های سکسی میگفت.
منیره: آخ، میخوای همینجا لختم کنی؟
کیارش: ماه منیرِ خوشگِل…همش حرف همش وعده
منیره: عزیزم الان که نمیشه سرخر توی حیاطه (منظورش قباد شوهرش بود) بچه ها خونه هستن
کیارش: نباشنم نمیزاری باهات سکس کنم
منیره دست کیارشو میبره به سمت کُسِش
کیارش: اوخ اینجا چه خبره آتیش سوزیه
منیره: واسه دوست پسرم آتیش گرفته
کیارش: بانـــــو عسلم نـــــاز دلم مـــاه منیرم /// بدجـــور گرفتار تــــوام خرد و خمـیرم
منیره در آغوش کیارش میچرخه و با اون صورت به صورت میشه… لبای اونو کوتاه میبوسه و میگه: چه شعر قشنگی، شاعرش کیه؟!
کیارش: شاعر جلوی چشمِت هست عزیزم، واسه ماهِ منیرم گفتم… و لبای منیره رو با ولع بوسید و مکید
پاهای منیره شُل شده، کُسِش آتیش گرفته و هیچ چیز به غیر از کیرِ کیارش آرومِش نمیکنه، راست میگن که زنا بیشتر از راه گوش و شنیدن تحریک میشن، منیره با لوندی کیر کیارشو از روی شلوار نوازش میکنه و با شهوت و صدایی که مست شده میگه: تو خیلی حَشَری و هَوَل هستی… اقتضا سنت همینه، … کیارش جان ما خیلی فاصلهی سنی داریم … بهت وابسته بشم ضربهی روحی میخورم.
دست کیارش حلقه میشه دور کون ژله ایی منیره، لمبر کونشو چنگ میزنه، هر دو به نفس نفس اُفتادن…
منیره: آ.آخ کیا… چیکار میکنی؟!! و با اضطراب و نگرانی به پله ها و راهرویی که به سمت حیاط میرود، نگاه میکنه. کیارش منیره رو بغل میکنه، منیره به دیوار تکیه داده و نفس گرم کیارش صورتشو نوازش میده… کیارش دستشو از زیر دامن میرسونه به کُسِ منیره… گرم نرم و خیس هست.
کیارش: من مثل بقیه پسرا نیستم، از نظر من بعضی زنایی که سنشون میره بالا هزار بار خوشگلتر و دوست داشتنی تر از دخترای کال و بد مزه هستن.
منیره آروم میگه: یعنی من خوشگلم؟
کیارش انگشت دومی رو هم میکنه داخل کُس نرم و پنبهایی منیر… تمام دستش خیس شده و میگه: تو خوشگلِ سکسی و مهربونی… یِ مامانه مامانی و کردنی که من دارم عاشقش میشم…
صدای گیتی به گوش میرسه و اون لحظهی عاشقانهی آمیخته به شهوت کات میشه. . .
کیارش سریع با بوسیدنِ لبهای خیسِ منیره، دستشو از کُسِش بیرون میکشه و میره طرف یخچال و در یخچالو باز میکنه و اولین چیزی که توجهشو جلب میکنه ظرف عسل هست… منیره هم سریع میره به سمت سینک ظرفشویی ، خودشو مرتب میکنه و مشغول شستن یه کاسه میشه… گیتی میاد داخل آشپزخونه
گیتی: مامان خوردنی چی داریم؟
گیتی سینه های سربالا و سفتی داره، مثل مادرش یه کون نرم و ژله ایی داره که موقع راه رفتن میلرزه… با چشم های خاکستری رون و لب های گوشتی و همیشه نمناک، یه شلوارک لی تنگ که تا روی زانو هست پوشیده و یه پیراهن مردانه ی سفید که پائینشو گره زده پوشیده.
منیره برمیگرده سمت کیارش و میگه: کیارش جان ببین توی یخچال چی پیدا میشه براتون بیارم!
کیارش به نوک همون انگشتایی که چند دقیقه قبل داخل کُسِ منیره بود زبون میزنه و میگه من که بهترین خوردنیو پیدا کردم و ظرف عسلو نشون میده.
صورت منیره کمی گُل میندازه و برای اینکه جلوی گیتی تابلو نشه با لبخند و شوخی گفت: نوش جونت پسرم فقط مراقب باش این عسل خوشمزه فشار خونتو نبره بالاها میدونی که عسل گرمیه .
کیارش خندید، منیره و گیتی هم خندیدن و کیارش از آشپزخونه بیرون رفت.
بیست و دو روز از تصادف گذشته، کیارش بارها و بارها به منیره سرزده، برادر منیره چندین بار به خواهرش زنگ زده که بره خونهی اونا ، اما منیره ترجیح میده خونهی خودش بمونه، هیچ جا مثل خونهی خودمون نمیشه! … کیارش به گوشیِ منیره زنگ زده و قراره امروز بیاد پیش منیره…با کمک پرستاری که هر روز چند ساعت میاد خونه رفته حموم… بعد از رفتن پرستار یه لباس خواب کوتاه و سکسی پوشید، با یه شورت فانتزی، سوتین نیم تنه و شورتش ست هست،مشکی با حاشیهی صورتی و جنسش حریر، لطیف و نرم، درست مثل بدن خودش و یه آرایش ملایم داره…رُژ کالباسی زده و داخل چشمش خط چشم کشیده، و این باعث شده صورت و چشمش چندین برابر بیشتر زیبا بشه.
امروز منیره یه تصمیم گرفته، پریودش دیروز تموم شده… خیلی وقته سکس نکرده، امروز میخواد با پسری سکس کنه که دوستش داره و میدونه اونم عاشق سکس با منیره هست…چرا خودشو از سکس با پسری که دوستش داره محروم بکنه؟! از همین الان کیرِ کُلُفتِ کیارشو تصور میکنه که تا خایه رفته توی کُسِش… تصور میکنه کیارش به پشت دراز کشیده و منیره روی کیرِ کیارش بالا پائین میره در حالی که دست های کیارش دورکونش حلقه شده… کیارش عاشقِ کون منیره هست…
یک هفته قبل از تصادف، گیو در اتاق مشغول تمرین پیانو هست، گیتی در اتاقش مشغول چت با پسری هست که تازه با همدیگه دوست شدن و قباد شوهرِ منیره هم رفته شرکت، اون صاحب یه شرکت خصوصی در زمینه حمل و نقل بار هست.
منیره در اتاق پذیرایی جلوی کیارش نشسته و مشغول خوردن چای هستند
منیره رو به کیارش در حالی که چشماشو کمی ریز کرده:…فکر نکنی حواسم نیستا، خیلی کونمو دست مالی میکنی
کیارش: خیلی توی چشم هست
منیره: میدونی من چقدر از تو بزرگترم؟
کیارش: منیره جون خوبه منم همش بگم میدونی چقدر چیزم بزرگتر هست؟
منیرهبا خنده: وای تو چقدر پررویی بچه…
کیارش بلند میشه و به سمت منیره میره
منیره با نگرانی به ورودی پذیرایی نگاه میکنه ، گونه ی کیارشو میبوسه و آروم میگه، توروخدا الان نه، آبرومون میره… کیارش لبشو میبوسه و به سمت اتاق گیو میره، … گیو در حال تمرین دریاچه ی نور هست ، اون پیشرفت خوبی در زمینهی پیانو داشته.
منیره همهی اینارو در ذهنش مرور میکنه، یادآوری این خاطرات براش لذت بخشه و هیجانشو بالا میبره… امروز کیارش سینشو میخوره…لباشو میمکه…کُسشو میلیسه و در حالی که داره نفس نفس میزنه، آب کیرشو، عصارهی وجودشو روی سینه های پنبهایی اون خالی میکنه …همهی اینا تا چند ساعت دیگه به واقعیت تبدیل میشه.با یه دونه عصای زیر بغل میشینه روی مبل روبروی تلویزیون و مشغول تماشای اخبار میشه. (قراره یکی دو روز دیگه گچ پای منیره باز بشه)
نیم ساعت بعد صدای در میاد، با همون عصای زیر بغل به سمت آیفون میره، کیارشو داخل مانیتور می بینه، آیفونو میزنه و با عصا به سمت در ورودی حرکت میکنه.
کیارش با یک شاخه گل میخک وارد میشه
کیارش: منیره خانومِ خوشگل چرا تا اینجا اومده؟! مگه نباید استراحت کنه؟! تو باید استراحت کنی قُرربونت برم و با گفتن این جمله، دستشو حلقه میکنه دور کون و کمر منیره و شروع میکنن به خوردن لب و زبون همدیگه… بوی عطر شکلاتی کیارش، روح منیره رو نوازش میده. چقدر این پسر در خوردن لب حرفه ایی هست.
منیره: میخواستم دوست پسرمو زودتر ببینم
کیارش: جونم، خوش به حال دوست پسرت، منتها دیگه با عصا نمیشه تا پذیرایی بری خودُم میبرُمِت…منیره خندید ، کیارش میبرمتو با لهجهی مشهدی گفت، منیره از ته دل خندید و در همون حال کیارش یه دستشو انداخت زیر رون های گوشتیِ منیره و اون یکی دست زیر کونِ منیره تکیه گاه شد و اونو مثل یه بچه از زمین بلند کرد، بغلش کرد و دوباره شروع کردن به بوسیدن لب های همدیگه.
کیارش به شوخی گفت: منیر جون چرا اینقدر عجله داری، بزار اول با همدیگه آشنا بشیم، شاید تفاهم نداشتیم
منیره غش غش خندید و گفت: تو خیلی پسر بدی هستی، یه کاری کردی که بالاخره بهت وابسته شدم…
مطمئنی تو وابسته شدی، شاید من بهت وابسته شده باشم؟! شاید تو مخمو زده باشی؟!
حالا به اتاق خواب رسیدن، کیارش آروم منیره رو مثل یک ظرف کریستالِ قیمتی میزاره روی تخت و لبشو میمکه.
منیره با خنده و دلبری میگه: کیا جون، اول میکنی بعدا چایی میخوری یا اول چایی میخوری و بعدن منو کیرپیچ میکنی!؟
کیارش در حالی که بغل دستش روی تخت نشست گفت: بخند منیره جونم، صبر کن میخوام یه جوری بُکُنمِت که نفسِت بیفته توی سینت
منیره دوباره خندید: … همینجا… همینجا دوست دختُرِتو بُکُن عشقم
کیارش دستشو برده زیر کونِ منیره و لمبر کونشو فشار میده و میگه: جون… مامان منیر تو اینقدر کُس بودی ناز بودی تشنهی کیر بودی ؟!!
منیره: دورت بچرخم … تو ماله خودمی کیر طلایی و با آواز بخش اول یه ترانه رو خوند: “مال خودِ من باش، دلتو بسپار به خودم قلبمو میدم جآش”
کیارش: به به قربونِ دوست دختر خوشگلم برم، تا حالا صداتو رو نکرده بودی !
منیره با خندهایی شیطانی گفت: این معجزهی کیرِ ، تو شاعر شدی و من خواننده
کیارش با عشوه و دلبری های منیره به جنون رسیده و کیرش تا اونجایی که جا داره کُلُفت شده و دهنش آب افتاده… این منیره با منیرهی قبل خیلی فرق داره، این میلف سکسی چیزایی میدونه و بلد هست که به عقل هیچ دختری نمیرسه.
کیارش: خودمو کیرم نوکریتو میکنیم ماه مُنیرم
منیره: جوون من عاشق کیرتم… منم کنیزیشو میکنم آقایی
هر دو خندیدن، خیالِ هر دوتاشون راحت بود که قباد بیمارستان بستری هست، گیتی از فرصت استفاده کرده بود و با دوست پسرش رفته بود بیرون و شب نمیومد. گیو هم با دوستاش رفته بود دریا و تا چند روز دیگه بر نمیگشت. اون دوتا بیخیال 15 سال فاصلهی سنی میتونستن عاشقانه تا فردا صبح پشت سر هم سکس کنن. وقتی کیارش لبشو گذاشت روی گردن منیره… صدای خندهی منیره قطع شد و از ته دل با حرارت گفت: آآآخ…عزززیزم… و یکی یکی دکمه های پیراهن کیارشو باز کرد
کیارش: ئُه …ماه منیرم
منیره: وای کیارش جون …
کیارش: بگذار در آغوش تـــــو یکبار بمــیرم
منیره: عشقم توی بغلم میخوام زنده بمونی
کیارش: عاشقتم ماه منیر
منیره بعد از بیرون آوردن پیراهن کیارش به پشت روی تخت خواب دراز میکشه، کیارش با احتیاط جوری که به پایی که تا بالای مچ در گچ هست ضربه نخوره روی سینه و شکم منیره سُر میخوره به طرف پائین، آروم سینه و شکم منیره رو میبوسه، نفس منیره در سینه حبس شده، حالا کیارش رسیده به کُس آب دارِ منیره، شورت فانتزیِ منیره رو کنار میزنه ، کُسِ نرم، خوش عطر و خوش طعم، چند بار بو میکشه. عطرِ کسِ منیره، بهترین بویی هست که تا حالا به مشامِش رسیده، زبونشو دور تا دور کلیتوریس منیره میچرخونه، لذت و شهوت در تمام بدنِ منیره موج میزنه، منیره یه دستشو میزاره رو سر کیارش و اونو فشار میده به سمت کُسِش. منیره آروم و قرار نداره، چنگ میندازه داخل مویِ کیارش، نمیتونه حرف بزنه و فقط آه و آخ میگه…حالا منیره داره به سینه ی خودش چنگ میزنه و با کیارش چشم تو چشم شدن، نگاه به چشم های حریص کیارش اونو بیشتر تحریک میکنه و دوباره از ته دل آه میکشه… کم کم دیگه نمیتونه آه بکشه و یک لرزش تمام وجودشو در بر میگیره، لباشو بهم فشار میده و این یعنی قبل از اینکه کیر وارد کُسِ نازنینش بشه یک بار ارضا شد. رو تخت نیم خیز میشن و شروع میکنن به خوردن لب همدیگه. منیره با دستای خودش کمربند کیارشو باز میکنه… زیر لب مبهم چیزی میگه: کیر میخوام… کیا دیگه نمیتونم صبر کنم، چرا نمیکنی؟!. … و کیارش هم زیر لب در حالی که شلوارشو در میاره یه ریز قربون و صدقش میره: … جون… جون ماه منیرم …ناز دلم ، …
منیره به پشت میخوابه روی تخت، کیارش به آرومی پای چپشو میزاره روی شونه، و به منیره میگه: عزیزم پات که درد نگرفت؟ منیره لب پائینشو گاز میگیره سرشو به بالا تکون میده، یعنی نه پام درد نداره، یعنی اینکه زود باش کیر میخوام…کیارش سر کیرشو روی کُسِ منیره تنظیم میکنه و آروم …آروم میده داخل. کُسِ منیره مثل زردآلویی شیرین و آبدار هست، نرم لطیف و پر حرارت، حالا دست راست کیارش چنگ انداخته به سینهی خوش فرم و نرمِ منیره، این زن الههی لوندی و دلبری هست، چیزهایی داره که در هیچ دخترجوانی پیدا نمیشه، بیخود نیست که زن های میلف اینقدر جذاب هستن، زن ها تازه از سن چهل سالگی به بعد کردنی تر و خواستنی تر میشن… تلمبه زدن در کُس منیره شروع میشه.
وای … آی… آه … وای… تنها چیزایی هست که از دهن منیره بیرون میاد… منیره بعد از چند دقیقه با ولع کیارشو از روی خودش بلند میکنه لبای اونو میبوسه و اونو به پشت هل میده روی تخت، کیر کیارش مثل بادبان کشتی سیخ وایساده و نبض میزنه، منیره با هیجانی وصف نشدنی به کیرِ کیارش نگاه میکنه ، از کلاهک کیر شروع میکنه به خوردن و میره پائین، حالا با اون یکی دست تخم های کیارشو ماساژ میده، شبیه زنی هست که مدتها تشنهی کیره بوده، تشنه ی کیر مردی که عاشقش بوده، ترکیب عشق و شهوت جادویی ترین معجون دنیا هست، کیارش نمیتونه چیزی بگه، از عشق و لذت لبریز شده، دستشو آروم گذاشته روی موهای منیره و نوازش میده، نیم رخی از کون ژله ایی منیره مشخصه و کیارش در دل لحظه شماری میکنه که به اون دوتا لمبر کون چنگ بزنه و مثل لیمو شیرین دوتا لمبر کونِ عشقشو فشار بده…
کیارش مشغول نوازش سر و صورت منیره هست، و منیره هم پر آب مشغول ساک زدن و اوم …اوم کردن…
کیارش آروم نفس زنان میگه: عشقم… بیا بالا ، … بیا بالا عشقم … سوار شو…
منیره در حالی که دلش نمیاد از خوردن کیر دست برداره، با یک لبخند ریز میاد بالا، نفس گرمش میخوره توی صورت کیارش، هر دو نفس نفس میزنن، لب های منیره آب دار شده، مثل کُسِش که از لزجی و خیسی شده کندوی عسل ، با دست کیر کیارشو تنظیم میکنه روی کُسِش و همزمان با کیارش که کیرشو فشار میده داخل کُس اونم میشینه روی کیر و خودشو بالا و پائین میبره… هر دوتا با یک ریتم موزون مثل تانگوی دو نفره مشغول بالا و پائین کردن خودشون هستن، اتاق پر شده از صدای ضربه خوردن کیر به لمبرهای کُسِ آبدارِ منیره. کیرِ کلفت، کیرِ گرم ، کیری که عشق و شهوت اونو مثل بادبان محکم و سرپا نگه داشته…دو تا دست منیره میره به دو طرف سر کیارش و در مقابل دو تا دست کیارش لمبرهای کونِ نرم و ژله ایی منیره رو به دست میاره، دوباره لبهای دو تا دلداده در هم قفل میشه، مثل لذیذ ترین نوشیدنی جهان که تا حالا کسی نخورده لب های همدیگه رو میمکن، همدیگه رو میلیسن و ای کاش هیچ وقت این لحظه تموم نشه، سرعت منیره بیشتر میشه، مثل یک فرمانده پیروز در نبرد سوار کیارش شده، از نفس نفس زدن کیارش لذت میبره… لذت میبره که یه پسر خوش تیپ و کیر کلفتو شکار کرده، پسری که مدتهاست در آرزوی کردن اون بوده و عاشقش شده، پسری که 15 سال از خودش کوچیکتره اما اونو به دخترهای جوان ترجیح داده.
کیارش دوباره منیره رو میبوسه، اونو با احترام از روی کیرش بلند میکنه و منیره به بغل کنار کیارش میخوابه، دوباره لب همدیگه رو میبوسن، از هم دیگه سیر نمیشن، هر دو مدتها انتظار کشیدن و تشنهی تشنه هستن، تشنهی سکس و عشق…دست کیارش میره دور کمر باریک و خوش فرم منیره، منیره با 44 سال سن اندامی شبیه ساعت شنی داره، کمر باریک، کون ژله ایی و کُسِ تپُل که مثل پُفِ فیل باد کرده، رون های پر گوشت و خوردنی و آروم آروم ساق پای خوش تراش و در بالا تنه بعد از کمر باریک میرسه به سینه های خوش فرم که نه کوچیک هست و نه بزرگ و آویزون هم نیست، گردن کشیده و یک صورت مهربون و سکسی…
منیره زیر لب آه میکشه: تندتر ، پارَم کن، …
کیر کیارش با لوندی و دلبری های منیره همچنان سیخ مونده و با سرعت در کُسِ منیره جلو و عقب میره، منیره داره کلیتوریس خودشو ماساژ میده و زیر لب زمزمه میکنه، شبیه خوندن یک دعا…عِشـ … عشقم… کیا… بکن، آی … آه . . . و این آه و ناله ها کیارش و حریص تر میکنه، اونو بیشتر تحریک میکنه، کیرش داره نبض میزنه، مثل یک دونده که با سرعت دویده شقیقه های سرش به نبض زدن افتاده … درست مثل کیرش که نبض میزنه…کیرِ کیارش از ناب ترین شرابی که از کُسِ منیره میجوشه، مینوشه و لذت میبره… هیچ وقت کیرش اینجوری سیخ و راست نشده بود…کیارش کمی میچرخه، هر دو تا صورت به صورت شدن، معلوم نیست زیر لب چی میگن، چشم های کیارش حریص و چشم های منیره خمار و مست شده، دوباره لب های دو معشوقه روی هم قرار میگیره، دست منیره رفته زیر خایه های کیارش و اون دو تا توپ رو نوازش و ماساژ میده و کیر کیارش هست که در تُپُلی کُسِ ماه منیره جلو و عقب میره… صدای کیارش کمی واضح تر شده: … ماه منیر…ماه منیرم، ماه منیرم… و منیره زیر لب با عشوه آروم و تند تند میگه: جون … جونم …جونم …جون دلم…
کیارش تمام بدنشو منقبض میکنه ،دوست نداره آبش بیاد…دوست نداره این لحظه ها تموم بشه، همچنان در تُپُلی کُسِ منیره تلمبه میزنه، هیچ لذتی در دنیا بالاتر از این نیست که در کُسِ کسی که با تمام وجود دوستِش داری تلمبه بزنی، برای زن هم هیچ لذتی بالاتر از سکس ممنوعه با مردی که عاشقش شده نیست… این سکس به زن لذت میده، درست موقعی که به دلیل سالهای طولانی زندگی مشترک دیگه برای شوهرش تکراری شده، چه لذت نابی که شبیه روزهای اول جوانی برای یک مرد جذابیت داره… دوباره به اوج برگشته، دوباره به زنی خواستنی تبدیل شده…
منیره لب های کیارشو میبوسه و میگه: عزیزم بزار جامو عوض کنم…
کیارش با علاقه و آروم میگه: چشم نفسم، هرچی تو بگی…
دوباره منیره لب کیارشو میبوسه و میچرخه به سمت راست تخت خواب و به پشت دراز میکشه، کیارش برای چندمین بار لب های گرم و آبدار منیره رو میبوسه و میلیسه، زبون منیره رفته در دهن کیارش،زبون آبدار و خوشمزهی منیره و کیارش با عشق و علاقه زبون خوش طعم منیره رو میک میزنه… کیارش برای اینکه آبش نیاد، چند لحظه ایی هست که کیرشو از کُس ماه منیر بیرون کشیده و دو تا انگشتش در کُسِ منیره بازی بازی میکنه. دو تا انگشت توی کُس و انگشت شصت روی کلیتوریس فشار وارد میکنه … نفس گرم هر دوتاشون روی صورت جفتشون لذت و شهوتو اسپری میکنه
منیره آروم میگه: کیارشم
کیارش: جونم
منیره: عاشقتم
کیارش: من بیشتر
بعد از چند دقیقه، منیره با لوندی و عشوه میگه: عشقم بزار لای پستونام
کیارش: لا پستونی دوس داری؟!
و منیره با عشوه سرشو به نشونهی تائید تکون میده.
کیارش خیس عرق شده، با دست راست عرقشو میگیره و میره روی سینه های منیره زانو میزنه، منیره سرشو میاره جلوتر ، کمی کیر کیارشو میخوره و براش پر تٌف ساک میزنه، حالا کیر کیارش خیس شده، همزمان که کیارش کیرشو میذاره بین اون دوتا سینهی نرم و خوش فرم، منیره هم دوتا سینشو جمع میکنه، حالا کیر کیارش در آغوش سینهی منیره قرار گرفته، حرکت و رقص کیر در بین دوتا سینه شروع میشه، جلو عقب … جلو عقب،… منیره لب پائینشو گاز میگیره، از نگاه کردن به کیارش سیر نمیشه. بعد از چند دقیقه منیره دست هاشو از دو طرف سینه ها بر میداره و دو تا دستشو به طرف کیارش بلند میکنه، کیارش هم بدون مکث روی منیره نیم خیز میشه، هر دو خیس عرق شدن و نفس نفس میزنن، منیره شبیه یک فاتح در جنگ هست، خوشحال از اینکه با 44 سن برای یک پسر 29 ساله جذابیت داره، اینقدر جذاب هست که پسر قد بلند و خوش تیپ عاشقش شده، پسری که اگر اراده کنه هر دختری حاضر هست زیرش بخوابه، اما اون عاشق منیره شده ، انقدر عاشقش شده که برای منیره شعر عاشقانه گفته.
منیره با عشوه و آروم: کیارشم
کیارش: جانم، بگو عسلم
منیره با همون عشوه و ناز: کی آبِت میاد؟
کیارش: خسته شدی ؟
منیره: قربون خودتو کیرت برم، آره
با لبخند به کیارش نگاه میکنه، کیارش مدتهاست که عاشق این لبخند و صدای آرومِ منیره شده… دوباره لب های منیره رو میبوسه، منیره هم با اشتیاق لبهای کیارشو میخوره، مثل اینکه مدتها تشنه بوده و لب های کیارشو مثل آبی گوارا جرعه جرعه سر میکشه.
کیارش خودشو کمی عقب میکشه، دوباره چشم تو چشم شدن، در همون حالت که به صورت منیره نگاه میکنه، با دست کیرشو آروم هُل میده داخل کُسِ منیره، منیره زیر لب آه میکشه سرشو میاره بالاتر و لب های کیارشو میبوسه، همونجور که لب همدیگه رو میخورن ، لب های منیره بین دو لب کیارش باز میشه و زبون کیارش میره داخل دهن منیره، منیره هم با اشتیاق شروع میکنه به میک زدن زبون کیارش، از بالا زبون کیارشو به دست آورده و از پائین اون کیر کلفت و محکمو در نازنین کُسش اسیر کرده…
حالا نفس های کیارش تندتر و کیرش سفت تر شده، منیره متوجه میشه که به زودی آب کیارش سر ریز میشه، لب پائینشو گاز میگیره، دست میکشه روی سر و صورت کیارش…
کیارش: عزیزم دارم میام
منیره دستشو گذاشته روی سینهی محکم و پهن کیارش، آروم فشار میده و سرشو به نشانهی رضایت تکون میده
کیارش: کجا …کجا بریزم عزیزم؟!
منیره با عشوه و ناز با حرکت چشم سینه هاشو نشون میده، یعنی بریز روی سینه هام و با دوتا دست سینشو جمع میکنه، کیارش دیگه نمیتونه تلمبه زدنو ادامه بده، چاره نیست، باید کیرشو از اون کُس رویایی و خوردنی بیرون بکشه…کیرشو بیرون میاره و تنظیم میکنه روی سینههای مرمریِ منیره، …و آب کیرش با فشار پرت میشه روی سینهی منیر،یکی از بهترین لحظات لذت، زمانی هست که آب کیر رها و پرتاب میشه… منیره خمار شده، چشماشو کمی ریز میکنه، با دست کیارشو میکشه به سمت خودش ، لبخندی عاشقانه و از روی رضایت روی لبش نقش بسته…نگاهشون در هم دیگه قفل شده، تا حالا با این دقت همدیگه رو نگاه نکرده بودن، نگاه دوتا عاشق که بعد از مدت ها به هم دیگه رسیدن و از همدیگه کام دل گرفت… دوباره لب تو لب شدن، لب خشک شدهی کیارش با لب آبدار و خوش مزهی منیره خیس میشه… کیارش در حال خوردن لب های منیره هست و منیره هم کمر کیارشو نوازش میکنه…
منیره آروم با لوندی خاصی میگه: دستِت درد نکنه و کیارش با لبخند بهش نگاه میکنه و میگه: …منیره خیلی دوسِت دارم
پینوشت: این شعری هست که کیارش برای منیره گفته
بانـــــو عسلم نـــــاز دلم مـــاه منیرم
بدجور گرفتار تــــوام خرد و خمـیرم
صدبار که مردم ز فراقت ولی ای جان
بگذار در آغوش تـــــو یک بار بمــیرم
افتـــاده ام از پـا و نـــــدارم رهِ دیــگر
با مـــردمِ چشمت شده درگیر ضمیرم
از بافهی موهای سیاهت گــــرهِ وا کـن
هرچند کـــه دیر آمــــده ای بهر نفیرم
افسوس و صد افسوس شدی یار رقیبم
در صفحهٔ احساس زدی شاه و وزیــرم
تو کبک خـــرامانی و از لانـه گریزان
من عاشقِ پرواز تــــو بــر بام کویرم
با عشق زلیخایی خود مسئله سازی
من یوسفِ کنعانم و دربنـد و اسیرم
هیهات که افسانه شود عشق من و تو
تاریـخ گــواهی بدهــد بــر دلِ گیرم
حالا که سرودم غزلی بهر وجودت
لطفا بیـا نـاز دلم مـــــاه منیــرم
…
نوشته: PhiloSix