گی ها رو دریابید
سلام دوستان میخوام یه خاطره ای رو واستون تعریف کنم.
اسمم وحید سنم ۲۲وزنم ۷۸ قدم ۱۸۰ پوستم سفید و و تقریبا بدن کم مویی دارم.
داستان برمیگرده تابستان پارسال که دوباره بدجوری هوای کیر کرده بودم. نمیدونم این چه حسی بود گه گاهی دچار میشدم و تا چند روز فکرم رو تسخیر میکرد. فقط فکر و ذکرم شده بود کیر و این خیلی عذابم میداد و از نوجوانی این حالت با من بود.
بارها و بارها تصمیم گرفته بودم که یک بار امتحان کنم و تا ببینم این حالت نحس دست از سرم برمیدارد یا نه.
هر موقع که میخواستم فکرم رو عملی کنم ترس شدید به سراغم میومد.
از دردش می ترسیدم چون بعضی وقتا که میخواستم خیار رو فرو کنم به کونم درد عجیبی رو حس میکردم. از بی آبرویی و اینکه طرف بعدا واسم دردسر درست کنه میترسیدم. و با جق زدن تقریبا ساعتی از سرم میپرید و دوباره همان آش و همان کاسه.
دو یا سه روزی بود که این حس لعنتی به سراغم اومده بود و دیگه باید تصمیم رو میگرفتم و انجامش میدادم . ولی باید در زمان و مکان مناسب وارد عمل میشدم .
دو سه روزی روی کونم کار میکردم چند تا خیار رو که از نازک تا کلفت به کونم فرو میکردم تا واسه خودش جا باز کنه.
چند روز بعد که جمعه بود خانوادگی میخواستیم بریم خارج از شهر برا گردش . واسه همون روز قبلش حسابی بدنم رو شیو کردم و روز جمعه مقداری روغن زیتون ریختم توی بطری و مقداری هم دستمال کاغذی گذاشتم تو کیفم و راه افتادیم.
دو ساعتی میشد راه رفته بودیم یه جای مناسبی رو پیدا کردیم و چادر زدیم. خانواده عموم هم اومده بودند همه با هم دور هم جمع شدیم و بعد یک چایی خوردن گفتم میخوام با ماشین یه دوری تو اطراف بزنم.
پسر عموم که چند سالی ازم کوچکتر بود خواست با من بیاد یه جوری پیچوندمش و راه افتادم.یه چند کیلومتری نرفته بودم که به یک روستایی رسیدم تو اون حوالی چندتا مرد بودند خواستم برم نزدیکشون که ترسیدم چون تعدادشون ۵نفر بودند و من اولین تجربم بود و باید محتاطانه عمل میکردم .
کنار جاده یه مرد تقریبا ۶۵ ساله که روی سرش از اون کلاه حصیریها داشت و توی آلاچیق کنار جاده هندوانه و خربزه می فروخت ماشین پارک کردم کنار جاده رفتم پیشش که با دیدنم بهم گفت چی میخوای بدم.
نمیدونستم چی بگم . که گفتم خیار داری؟ گفت نه ندارم. گفتم کجا میتونم خیار پیدا کنم که گفت بر داخل روستا اونجا میتونی پیدا کنی.
گفتم حداقل یه دونه هم نداری؟ یه نگاه مشکوک بهم انداخت گفت نه یدونه هم ندارم. گفتم آره بابا پیرمردی مثل تو خیارش کجا بود اگر هم بود هیچ توفیقی نمیکرد. گفت یعنی چی؟ با اینکه حرفمو گرفته بود گفت منظورت چیه؟ گفتم کیر پیرمردها بلند نمیشه که.
یه لبخند زد و گفت میتونی تحملش کنی؟ جر میخوری ها.
گفتم بهت نمیاد همچین کیری داشته باشی.
گفت امتحانش ضرر نداره. حالا بهم نشون بده ببینم چند حلاجه مردی.
گفت بیا تو ماشین نشونت بدم و رفتم تو ماشین و اون نشست صندلی شاگرد و کیرش رو در آورد واقعا با اینکه پیر مرد بود عجب کیری داشت خوش تراش و سفید با اینکه زیاد کلفت نبود ولی طولش ۱۸سانتی میشد تر و تمیز مثل اینکه همین امروز موهاش رو تراشیده.
بهم گفت شلوارتو باز کن ببینم کونتو . کمرم رو باز کردم یه خورده کشیدم پایین گفت پسر عجب کونی داری دستش رو برد داخل شلوارم منم با یه دستم کیرش رو گرفته بودم . کیرش حسابی شق شده بود و داشت وحشیانه صورت و گردنم رو میبوسید با دستش هم کونم ماساژ میداد. بهش گفتم اینجا نه میبینند و از طرفی میترسیدم آبش رو بپاشه تو ماشین و کثافت کاری کنه.
به زحمت تونستم از خودم جداش کنم. بهم گفت یه خورده برو جلوتر تا من بیام . یه ۵۰ متری رفتم جلوتر که دیدم داره با موبایلش صحبت میکنه. یه ده دقیقه ای گذشت که یه پسر بچه فکر کنم ۱۷ سال بیشتر نداشت اومد و پیرمرده یه خورده باهاش صحبت کرد و اومد به طرف ماشین و سوار شد گفت راه بیفت دویست سیصد متری رفته بودم یه جاده خاکی جدا میشد و میرفت به طرفه روستا بعد دو سه دقیقه ای رسیدیم یه جایی که مزرعه بود و کنار اون یه آلاچیق مانند که روش رو با کاه پوشونده بودند. کیفم رو برداشتم دوتایی رفتیم تو .
یک موکت خاکی تو کفش انداخته بودند فوری شلوارشو در آورد بدون معطلی گفت شلوارتو بکش پایین و بخواب از اونجایی که شلوارم خاکی نشه کلا در آوردمش و از یجا آویزون کردم و به صورت داگی جلوش خوابیدم یادم افتاد روغن تو کیفم در آوردم و بهش گفتم هم کیر و هم کون منو چرب کنه و اون بدون معطلی یکم روغن ریخت روی کونم و کیر خودش چرب کرد و کیرش رو گذاشتم رو سوراخ کونم گرمی کیرشو احساس میکردم و با خودم میگفتم خیلی وقته حسرت همچین لحظه رو میکشیدم . تو این فکرها بودم که پیرمرد کیرش فرستاد تو بدون تعارف که دردم گرفت یه آخی گفتم که پیر مرده بیشتر تحریک میشد و میگفت بهت گفته بودم که کونتو پاره میکنم .
همینجور داشت تلمبه میزد و قربون صدقم میرفت.
یه خورده درد داشتم و لی باز میگفتم حاجی محکمتر بزن پاره شه که دیگه هوس کیر نکنه.
حاجی هم مضایقه نمیکرد همچین میکوبید که سر کیرش رو تو شکمم احساس میکردم. حاجی یه نعره ای زد و که قشنگ نبض کیرش رو تو کونم حس میکردم که داشت آبشو خالی میکرد تو کونم و بعد کیرشو کشید بیرون و دراز کشید روی زمین.
راستش هنوز دلم کیر میخواست سیر نشده بودم یه چند دقیقه ای گذشت و دستم رو بردم به طرف کیرش یه کم ماساژ دادم و دوباره کیرش سیخ شد و بعد حدودا بیست دقیقه ای تلمبه میزد و وقتی از پایین نگاه به کیرش میکردم چهار تا تخم تو هوا معلق بودند یه جلوه خاص شهوتو و لذت رو داشت.
شروع کردم با کیرم ور رفتن احساس کردم آبم داره میاد و در همون حالت داگی به نقطه انزال رسیدم آبم به بیرون می جهید و با هر بار تیک زدن سوراخم کیر حاجی رو فشار میداد و کمکم احساس میکردم کونم داره میسوزه.
بالاخره حاجی هم آبش اومد دوباره ریخت تو کونم .
بلند شدیم قبل پوشیدن شلوارم با کاغذ دستمالی روغن اطراف کونم رو تمیز کردم دوباره سوار ماشین شدیم حاجی رو رسوندم جای قبلیش و وقتی میخواست پیاده شه گفت شماره موبایلتو بده هر وقت هوای کون کردم باهات هماهنگ کنم. ترسیدم بعدا واسم مشکل بشه حی زنگ بزنه و آبروم بره. گفتم تو شمارتو بده هر موقع کونم هوای کیر کرد خودم تماس میگیرم.
از اون روز چندین بار رفتم واسه عشق و حال ولی نمیدونم چرا مدام تعدادشون زیاد میشه
بالاخره کار کاسبی من هم گرفته و شکر خدا حالا بعد یکسال با ماشین شخصی خودم میرم سر قرار. پیروز و موید باشید
نوشته: کریم خان