پرنیان، عشق همیشگی
اولین بار که دیدمش چشاش منو گرفت. چشاش سگ داشت. حدود ۶ سال پیش اولین بار بود که دیدمش. ازش خوشم اومد و برام جذاب بود. اون موقع چند سالی میشد که ازدواج کرده بودم و قصد هیچ کاری خارج رابطه نداشتم. همکار شدیم و به فراخور پروژههای مختلف بیشتر باهم سر و کار داشتیم. برای یک سری کارهای گروهی به شهرهای دیگه میرفتیم. در کنارش فرصتی میشد مشروب میخوردیم و خوش میگذروندیم. تو این سالها همیشه با هم خوب بودیم ولی هیچوقت حدی رو نگذروندیم. اما همیشه دوستش داشتم و از کنارش بودن لذت میبردم. سلیقههامون نزدیک بود و کلی با هم حرف هم داشتیم. یادمه تو بحبوحه کرونا که داشتیم گلدونها رو از تو دفتر رو بیرون میبردیم و قرار بود مدتی همو نبینیم. و وقتی دست گذاشتم رو شونش و خدافظی کردم خیلی دلم میخواست که بغلش کنم و از درون از ندیدنش پشیمون بودم. نگاه زیبای همون لحظه رو هیچوقت یادم نمیره.
زمان گذشت تا با زنم به مشکل خوردیم و تصمیم گرفتیم برای شش ماه از هم دور باشیم البته بدون اینکه کسی بدونه. روزهای اولش که خیلی اعصابم خورد بود و روانم خراب. هیچ کدوم از رفقای دور و برمون هم نمیدونستن. تو یک سفر کاری بودم که به پرنیان ماجرا رو گفتم و پیشش درد دل کردم. بیشتر به هم نزدیک شدیم و تو اون جمع شلوغ و پر هیاهو و روزهای کاری پیچیده، نقطه امن همدیگه بودیم. تو همون سفر بود که لب یک پرتگاهی موقع طلوع تنها شدیم و خیلی کوتاه لباشو بوسیدم.
از جزئیات ماجرا که چقدر موانع ذهنی برای برقراری رابطه داشتیم سریع میگذرم. این که همکار بودیم، من هر چند موقتا آزاد، ولی بالاخره متاهل بودم و …. بعد اون سفر یک روز که تنها بود رفتم خونهش. قرار گذاشته بودیم فقط با هم مشروب بخوریم و زیاد پیش نریم. لحظه ورودم به خونهش رو هیچوقت یادم نمیره. اونطور که تو بغلم گرفتمش. اون حس قشنگ و صدای ذوقزدنای کوچولوش از ذهنم نمیره. تو این بغل طولانی گونه و گردنشو بوسیدم. به حالت قبل برگشتیم ورفتیم تو اتاقش. رو تخت یک نفرهش نشست و من رو مبل کناری که چرخوندمش به سمت تخت و نشستیم به مشروب خوردن و حرف زدن. بینش بلند میشدم و همینطور که نشسته تو بغلم فشارش میدادم. با موهاش بازی میکردم. همزمان هر دو داشتیم با پیشروی بیشتر مثلا مقابله میکردیم. ولی واقعا تمام وجودمون همدیگرو طلب میکرد. دیگه کم کم که مست شدیم لبامون رفت تو هم. وااای چقدر من این لبارو دوست داشتم. چقدر پوست صورت کوچولوش رو دوست داشتم. چقدر حرکاتش و همه چیزش دیوونه کننده بود. وقتی شلوارک جین شو از پاش درآوردم و کس خیسش رو از لای شرت دیدم. پلیور بافت سفیدشم از تنش درآوردم. زیرش یک نیمتنه بود که سینههای قشنگش رو میپوشوند. اونو هیچوقت نذاشت در بیارم. میگفت این آخرین سنگر احساساتمه و بازی دادن سینههام هر نوع جدایی رو سختتر میکنه. صحنههایی که کسش رو میلیسیدم و صدای آه کشیدنهای زیباش. خیلی مست بودم. فقط بهترین صحنههاش یادم مونده. وقتی که بعد از اینکه یک مدت روش بودم و با کردنش کیف میکردم بلند شد و گفت اینطوری منو بکن. با سکسیترین حالت داگ استایل شد و خوشفرم ترین کون دنیا رو برام قمبل کرد. آخ که بهترین بود. اینکه می گفت بزن روی کونم و من دلم نیمومد محکم بزنم رو تا مدتها به شوخی یادم میاورد. اولین بار که اومدم همهی آبم روی کونش و پشتش فوران کرد و شد بهترین سکس زندگیم.
از اون روز به بعد کلی ماجرا تو رابطمون داشتیم. وقتی کنارش بودم واقعا بهم خوش میگذشت. از معاشرت و مشروب خوردن و لب گرفتن تو ماشین به سبک نوجوونها. کنار هم که بودیم دائما خیس بودیم. تجربهای که به جز سالهای جوونی دیگه تکرار نمیشد. در حدی که یک روز برای گرفتن قهوه مجبور شدم روی شلوارم رو که یک لک بزرگ خیس شده بود بپوشونم. حتی چند باری که توی ماشین آبم رو فا دستا و لبای کوچیکش آورد، چند برابر یک سکس معمول بود.
خونه که میرفتیم فقط به قصد یک سکس سریع پیش نمیرفتیم. پنج شش ساعت مشروب میخوردیم حرف میزدیم، میبوسیدیم و از هم لذت می بریدم و سه چهار بار هم سکس میکردیم. یک بار تو خونش بین مشروب خوردن ها و بغل کردنها بلندش کردم و روی اوپن گذاشتمش. فقط شرت پاش بود. شروع کردم دیوونه وار به خوردن کسش. شلوار و شرتمو درآوردم. کیرم که از همیشه بیشتر شق شده بود رو گذاشتم تو کسش. لذتی که ایستادم و روی اوپن دارم میکنمش و اون دستش تو دشت موهای منه خیلی فراتر از توصیف بود و همینطور توی کسش آبم توی کاندوم بیاد و به لبههای کسش فشار بیاره. بعدترش به پشت خوابیده بودم و داشت عاشقانه کیرمو میخورد. تا جایی که تو دهن کوچولوشجا میشد. تخمامو میلیسید و با خیس کردن سوراخ کونم شروع کرد به انگشت کردن. تو آسمونها بودم. تحریک پروستات و به اصطلاح دوشیدن کانال دیگهای از لذته که با کارهای دیگه به دست نمیاد. و بعد میومد مینشست روی کیرم و تو بغلم بالا پایین میرفت. وقتایی که خیلی به ارگاسم نزدیک می شد یک سینهش رو از لای نیمتنه همیشگی در میاورد و می داد که بخورم. تو اوج لذت، دوستت دارم گفتن و کیف کردن. دیگه تو اوج لذت همونطور که می خواست اسپنکش میکردم و گوشش و گردنش رو گاز میگرفتم.
سکسخوب با پارتنر خوب یک تمرین مداومه. یاد گرفتن بدن همدیگه و ایجاد لذتهای جدید. یکی از پوزیشنهایی که عاشقش بودیم داگ استایل بود. داگ استایلی که کامل سینههاش رو روی مبل میچسبوند. منم پایین میل می ایستادم. اونطوری که دوست داشت زبونم رو با تف زیاد روی کسش بچرخونم و همشو خیس کنم. بعد که کیرم رو گذاشتم توی کسش، یک تف بندازم روی سوراخ کونش و با انگشت شست بمالم به دور وبر سوراخش. از دیدن چکیدن این خیسیها روی کیرم که داره کسش رو کش میاره لذت میبردم. بعد از یک مدت که موقع کردنش کونش رو چنگ میزدم و با سوراخ کونش بازی میکردم. وقتی ریتم تندتر میشد دستاش رو میاورد رو پشتش و من دو تا مچ کوچیکش رو می گرفتم و به ضربه زدن ادامه میدم. اونجا بود که صداهامون دیوونه وار میرفت بالا و من روی کونش آبمو خالی میکردم. بعد با مالیدن آبم روی سوراخ کونش که از قبل بازش کرده بودم، با آبم روون کردم و آروم شروع به کردن کونش کردم. تنگی و بازیهایی که کونش با کیرم انجام می داد برای بار دوم آبمو سریع آورد و تو کونش خالی کردم.
یک بار که رو تخت دونفره بودیم یک بالشت گذاشت پشتش. پاهاش رو تا میتونست باز کرد و ازم خواست با دستام تا میتونم پاهاش رو باز کنم و سرعتی بکنمش. حسن ختام اون روز هم این بود که به پشت خوابیدم. اومدم روی کیر لختم نشست و تا آخرین قطره آبم که ته کسش میریخت از روی کیرم بلند نشد. اینقدر که کیر خستهم با آب خودش لبههای کسش رو نوازش میکرد و همچنان لذت میبرد در حالی که لبام توی لبش قفل بود.
این پرنیان جذاب و دوست داشتنی که هنوز عاشقانه دوستش دارم رو از دست دادم. انتخابها و شرایط سختی ما رو از هم جدا کرد. ولی هنوز روزی نیست که صورتش جلوی چشمم نیاد، دلم هری نریزه و از عمق وجودم حسرت چسبیدن شونههاش به شونههای خودم رو بکنم.
نوشته: سامان