لوله پلیکا
این کسشعری که قراره تفت بدم، صد درصد ساخته مغز مریض منه و یه پریودی محسوب میشه؛ نتیجتا، اگه کف دستو چرب کردید که بزنید، این داستان مناسب شما نیست؛ اما، اگه از کصشعرای این جاکشا خسته شدید و میخواید بخندید، بخونید!
سلام، من آرشم (کصکشا نمیدونم چرا اسمای تو داستانا اکثرا آرشن) ۲۰ ساله، با قد ۱۹۸ و وزن ۹۰ کیلو؛ کصخواهر خوشگلام و اصلا انگار از کون آسمون افتادم پایین تو کس ننم و اونم منو زاییده!
ما یه همسایه داریم که من از ۲ سالگی تو کف این بودم؛ ایشون که اسمش مریمه، یه خانم فوقالعاده خوشگله با ممههای ۸۵ و باسن تپل در حد اکبر عبدی و رونای گوشتی؛ کمر که اصلا نگم واستون، ساعت شنی!
از ۲ سالگی من، ۱۷ سال گذشت تا رسید به پارسال و متاسفانه این مریم خانم دیگه ۸۶ سالش شده و بنده خدا عملا از کون نفس میکشه و داستان ما، درباره اونیکی همسایمون شهلا خانومه!
الان ممکنه شما بپرسید: “کصکش خب اگه داستان درباره شهلاست، کرم داری پای اون پیرزن بندهخدا رو وسط میکشی و وقت ما رو هم میگیری؟!” که باید در جواب این سوال عرض کنم کون لق تکتکتون؛ همون اول گفتم میخوام کصشعر تفت بدم؛ کرم داری تا اینجا خوندی آخه؟! من خودمم نمیدونم چی قراره بشه داستان، بعد تو کصخل داری مزخرفات من روانی رو میخونی؟!
بگذریم؛ داستان شهلا خانوم از اونجایی شروع شد که یه روز بهم گفت: “آرش، بیا خونمون لامپ آشپزخونه رو واسم عوض کن!” منم که اینو از ۱۲ سالگی دید میزدم و از ۴ سالگی دوست داشتم کونش بذارم، تو کونم عروسی شد و با کون دویدم تا خونشون که وقتی رسیدم، واسم شربت آورد و از اونجایی که شربت، کد رسمی شروع سکس تو همهی داستانها محسوب میشه، متوجه شدم این قراره بهم بده!
کیر ۲۸ سانتیم با قطر ۱۲.۵ سانتیمتر راست شده بود و داشت شلوارمو جر میداد؛ رفتم شهلا جون رو از پشت بغل کردم که یهو برگشت چنان زد تو گوشم که یاد لحظه خروج از کس ننم افتادم؛ گفتم: “چته حیوان؟ خودت شربت نیاوردی مگه؟!” گفت: “عه؟ واقعا شربت آوردم؟” گفتم: “آره دیگه کصپدر! پس من این لیوانو از تو کونم درآوردم؟!” گفت: “عه وا خاک به سرم! حواسم نبود بهت شربت دادم؛ چارهای نیست؛ باید بهت بدم!” گفتم: “نوموخوام؛ تو زدی تو گوشم!” گفت: “جوووون، بیا بذار تو دهنم!!!” (چرا آخه؟!) من که دیدم این زن تنها خیلی داره اصرار میکنه، قبول کردم و گفتم: “به شرط اینکه بذاری بکنمت، میکنمت!” گفت: “خب کصخل شرطت و نتیجش که یکیه؛ حالا باشه، شرطت قبول!” تو کونم عروسی بود که قراره شهلا جون بالاخره مال من بشه، ولی متاسفانه تو عروسی دعوا شد و کونم پاره شد؛ الانم از بیمارستان دارم واستون کس شعر میگم؛ منتظرم یکی بیاد بدوزتم!
چیه؟! نکنه فکر کردی قراره سوژه جق بدم دستت؟! کصخل من که همون اول گفتم قراره کصشعر تفت بدم؛ واقعا تا اینجا خوندی؟! والله تو از منم کصخلتری!
اگه از داستانم حمایت کنید، قول میدم ادامه داستان دوخت و دوز باسنم رو هم واستون بنویسم!
پایان
نوشته: آلتپریش